چهارمضراب
بیشتر متخصصان چهارمضراب را قطعهای ضربی (دارای دورههای متریک معین) میدانند که یک جملهی بازگشت به نام پایه دارد (زونیس ۱۳۷۷: ۱۴۱)(Azadefar 2006: 226) (بهارلو ۱۳۳۹: ۴) (فرهت ۱۳۸۰: ۱۸۹)، همچنین برخی معتقدند که الگوی مضرابی و مادهی اولیه برای بسط و گسترش را نیز همین جملهی کوتاه در اختیار میگذارد (دورینگ ۱۳۸۳: ۸۳) که البته بیشتر به نظر میرسد اشارهی آنها به گونهای خاص و قدیمیتر چهارمضراب است.
با این همه به نظر میرسد که چهارمضراب را در سادهترین شکل، باید قطعهای دانست که یک یا چند الگوی پایه در آن وجود دارد و فاصلهی میان این پایهها، با جملات ملودیک (Azadefar 2006: 226) (فرزین ۱۳۸۴: ۲۱) که ممکن است از لحاظ مضراب گذاری با پایه مرتبط باشد یا نه،پر شده است (صداقتکیش ۱۳۸۴). مطابق بیشتر قطعات از پیش ساخته شدهی موسیقی کلاسیک ایرانی در این نوع قطعه هم، الگوی حرکت ملودی و اهمیت درجات و فواصل، از منطق دستگاهی (یا گاه گوشهای) که چهارمضراب را وابسته یا متعلق به آن میدانند (۲) پیروی میکند (صداقتکیش ۱۳۸۴) (زونیس ۱۳۷۷: ۱۴۲) (فرزین ۱۳۸۴) (برای اطلاع از صورتبندی دیگر نک. (آقایی ۱۳۸۲) وی همین تعریف را بر اساس کنتراست قرار میدهد)، در این میان تنها «هرمز فرهت» معتقد است که گرفتن طرح ملودیک از ردیف در چهارمضراب، کمتر از دیگر قطعات از پیش ساخته شدهی (یا نیمه پیش ساخته) موسیقی دستگاهی پیش میآید (فرهت ۱۳۸۰: ۱۸۸) (البته این نظر را شاگرد وی هم تصدیق کرده است (ذوالفنون ۱۳۸۰: ۲۳)). با وجود این، حتا او نیز پیروی روند ملودی چهارمضراب را از فواصل یک دستگاه، تایید میکند و در طرحوارهی ساده شدهای که از چهارمضراب حصار چهارگاه ، نغمهنگاری کرده، این رابطه را نمایش میدهد (فرهت ۱۳۸۰: ۱۸۹) (۳).
در واقع از بررسی این نظرات این نتیجه حاصل میشود که مهمترین عنصر ساختاریای که برای شناسایی چهارمضراب در نظر گرفته شده پایه است. این عنصر چنان مهم است که برخی به دگرهسازی (Variation) (Azadefar 2006: 231-32)و برخی به نقش پایهی نامطابق با جملات ملودیک میانی به عنوان آفرینندهی کنتراست در فرم (آقایی ۱۳۸۲) و برخی دیگر نیز به قرینهسازی بر اساس آن اشاره کرده (دورینگ ۱۳۸۳: ۸۳) وسعی داشتهاند از این طریق روند تغییرات پایه درون یک قطعه را توضیح دهند. البته در مورد اهمیت الگوی مضرابی پایه در تعیین روند گسترش یک چهارمضراب اتفاق نظر وجود ندارد (۴)، و به نظر میرسد آهنگسازان از ترکیبی از روشهای گفته شده بهره میگیرند.
پس از پایه، اکثر محققان به متر چنین قطعههایی به عنوان عامل ممیز اشاره میکنند.به نظر آنهابیشتر چهارمضرابها در متر یا و برخی نیز در است (۵) و (۶).این دو عامل برای تعیین این که کدام قطعه چهارمضراب است و کدام نیست، به کار میرود هر چند که در مورد این موضوع میان نظر برخی از پژوهشگران اختلاف است (لطفی ۱۳۷۷: ۱۷۷). بعضی برای انتزاع و استخراجخصوصیات کلی چهارمضراب، قطعات متن ردیفهای دورهی قاجاریه را در نظر گرفتهاند (برای اطلاع بیشتر نک. (دورینگ ۱۳۸۳) و همچنین برای آشنایی با اجرای چهارمضرابهای اواخر دورهی قاجار نک. (آذرخش ۱۳۸۵)) (۷) و بعضی دیگر تنها اعلام خود نوازنده یا آهنگساز را مورد قبول دانسته و هر نوع قطعهای را که سازندهاش چهارمضراب بداند، به همین عنوان پذیرفته و خصوصیات کلی آن را نیز استخراج کردهاند.
اشکال هر یک از این دو دیدگاه به تنهایی این است که اولی بخشی از تاریخ و دومی احتمالا بخشی از زیباشناسی (تحولات؟) امروزی موسیقی دستگاهی را کمتر مورد توجه قرار میدهد. به بیان دیگر در دیدگاه نوع اول کمتر امکان تحول و تغییر در طول زمان در نظر گرفته نشده و در دیدگاه نوع دوم نیز احتمال اشتباه یا تغییر در تلقی نوازندگان از این گونهی موسیقایی تا حدودی کم رنگ میشود.
پی نوشت
۲- به طور معمول در موسیقی دستگاهی هر نوع قطعهی از پیش آهنگسازی شده (یا نشده) با منطق دستگاهی که به آن وابسته است رابطه دارد. این رابطه میتواند بازهای ازپیروی صرف از فواصل دستگاه تا دنبال کردن ملودیهای مدل گوشهها را در بر گیرد. به نظر میرسد علت این که برخی از نویسندگان به موضوع منطق حرکتی ملودی در چهارمضراب توجهی نکردهاند، این باشد که موضوع را بسیار بدیهی دانستهاند.
۳- فرهت در این قسمت چهارمضرابی از ردیف را تحلیل میکند. شاید علت این که او برخی از پیچیدگیهای چهارمضرابهای جدیدتر را در نظر نمیگیرد همین امر باشد. یا شاید او هم مانند دورینگ (دورینگ ۱۳۸۳: ۲۱۵) معتقد است که بعضی از چهارمضرابها با گونههای دیگر قطعات در موسیقی ایرانی ترکیب شده و انواع میانهای را پدید آورده است.
۴- در این مورد بهویژه زمانی شک بیشتری ایجاد میگردد که برخی از چهارمضرابهای جدید با الگوی پایهی ملودیکتر بررسی شود(صداقتکیش ۱۳۸۴).در این گونه چهارمضرابها پایه از حد یک الگوی مضرابی فراتر رفته و به یک جملهی کوتاه ملودیک با ساختمان مضرابی تابع ملودی تبدیل میشود. به همین علت بسیار دشوار (و تا حدودی بیهوده) است که در بررسی بسط چنین قطعاتی رد پای الگوی مضرابی پایه جستجو گردد؛ بلکه بهتر است ارتباط جملات ملودیک میانی با پایه، مستقل از مضراب گذاری، بررسی شود.
۵- فرهت نیز نوعی از متر مبتنی بر «همیولا»ی افقی ۶/۸ و ۳/۸ را شناسایی میکند و معتقد است که برخی از رنگها از این متر پیچیدهتر تبعیت میکنند(فرهت ۱۳۸۰: ۱۸۲)، این نوع متر در برخی چهارمضرابها هم دیده شده.همین گونه است برخی نویسندگان دیگر آن را اصلا چهارمضراب نمیدانند (برای اطلاع بییشتر نک.(لطفی ۱۳۷۷)). به علاوه وی از چهارمضرابهایی با متر دو ضربی ساده نیز یاد میکند(فرهت ۱۳۸۰: ۱۸۸).
۶- چهارمضرابهایی در مترهای متفاوت از این هم ساخته شده، که کمتر مورد بحث قرار گرفته است.
۷- استدلال این گونه نوشتههای پژوهشی تا حدود زیادی صحیح به نظر میرسد چرا که ردیف، کارگان پایهی موسیقی کلاسیک ایرانی را تشکیل میدهد و به نظر میرسد شامل ویژگیهای اصلی این نوع موسیقی باشد. از سوی دیگر قطعاتی که در متن ردیف وجود دارد، به احتمال زیاد هر یک در نوعخود از قدیمیترین نمونههای در دسترس است، بنابراین برای بررسی خواص کلی قطعات میتوان آنها را به عنوان نقطهی شروع،مبنا قرار داد.
۱ نظر