به سوی راست، به سوی چپ
در ۲۶ آوریل ۱۹۶۴ تعدادی از فعالان چپگرای آمریکایی (تصویر پایین صفحه) که خود را «جنبش علیه امپریالیسم فرهنگی» مینامیدند، در نیویورک در مقابل مکانی که قرار بود آثاری از آهنگسازان آوانگار و از جمله اشتوکهاوزن اجرا شود تجمع کردند تا مانع ورود مردم به محل کنسرت شوند (در تصویر آنها را با شعارهای «با نژادپرستی موسیقایی بجنگ!» میبینیم)، این افراد که مهمترین آنها «هنری فلینت» از «حزب جهانی کارگران» (۷) به شمار میرود، نمایندهی دومین جریان انتقادی به کارهای اشتوکهاوزن هستند، جریانی که در دههی ۱۹۶۰ و از نظرگاه اجتماعی از مهمترین نقدها به حساب میآمد.
آنها تحت تاثیر اظهار نظرهای نه چندان مهربانانهی اشتوکهاوزن دربارهی موسیقی جاز و جریانهای هنری سیاهان آمریکا که در آن سالها علامت آزادیخواهی به حساب میآمد، به شدت بر آشفته شده و موسیقی وی را با یافتن قراینی با امپریالیسم مرتبط کردند، چیزی که در محیط روشنفکری آن دوره به سختی کسی میتوانست از آن دفاع کند. همانطور که قبلا هم گفته شد این واکنش بخشی از واکنش کلی جریانهای پیشرو چپ به هنر و فرهنگ نخبگان اروپا و آمریکای شمالی بود.
در حوزهی موسیقی آنها معتقد بودند که به جای این نوع موسیقی، باید به سمت نوعی موسیقی با ریشههای مردمیتر رفت (مثلا موسیقی راک). فلینت در مورد موسیقی اشتوکهاوزن میگوید: «مانند همهی موسیقیهای درباری موسیقی اشتوکهاوزن برای اربابان آلمان غربی یقینا نقش تزئینی دارد.» او معتقد بود که حضور وی در رادیوی دولتی کلن هم به همین علت است که دولت سرمایهدار آلمان غربی از او مانند یک ابزار زینتی برای تفاخر فرهنگی استفاده کند. شاید امروز این نقدها که جنبهی موسیقایی ضعیفی هم دارند به نظر سطحی بیایند اما در دورهی مورد بحث سخت نافذ و تاثیرگذار بودند.
همان طور که در تصویر نیز دیده میشود معترضین روی پلاکاردهایشان از صفت «نژادپرستانه» برای موسیقی اشتوکهاوزن استفاه کردهاند، چرا که فلینت معتقد بود اشتوکهاوزن و البته بیشتر آهنگسازان آوانگارد اروپایی موسیقی خودشان را تنها موسیقی موجود میپندارند، برای آنها موسیقی سایر مردم دنیا اصلا وجود ندارد.
بر همین اساس او و همفکرانش موسیقی اشتوکهاوزن را معادل موسیقایی نژادپرستی میدانستند چرا که به همان نسبت که عدهای نژادی برتر را میان مردمان در تصور خود میپروردند، آنان نیز به نظر فلینت قائل به وجود نوعی موسیقی برتر بودند که همانا موسیقی آوانگارد بود. البته جناح مقابل (دستکم سمت اشتوکهاوزنیِ موسیقی آوانگارد) هم چندان تلاشی در پنهان کردن این موضوع نمیکرد که میتوان روشنترین نمود آن را در بیان صریح و آشکار «ولف ابرهارد فون لوینسکی»: «[موسیقیهای دیگر] میتوانند با یک علامت سوال همراه شوند؛ “موسیقی؟”» (۸) بازجست.
در حقیقت چیزی که فلینت و یارانش به آن اعتراض میکردند کنش اجتماعی-سیاسی این موسیقی بود و نه فرآیندهای موسیقایی درونیاش. به نظر وی این نوع موسیقی نوعی گرایش به امپریالیسم و بهویژه برتریجوییاروپاییها بر جهان را از طریق پیچیدهترین قوانین هنری که تا آن موقع وضع شده بود به نمایش میگذاشت (۹).
.
از چپ به راست:
Henry Flynt, Ben Vautier, George Maciunas, Ay-O, and Takako Saito
جالب توجه است که بدانیم با کمی دقت میتوان دید، این منتقدان عملگرای چپ بهویژه تحت تاثیر آشنایی بسیار فلینت با موسیقی آوانگارد پیچیدگی و سایر خصلتهای ادعایی این موسیقی را قبول داشتند اما به کارکرد آن اعتراض میکردند. در همان دوره نقد چپگرای سطحیتری هم وجود داشت که این نوع موسیقی را به دلیل اینکه نامفهوم است یا به کیفر صداهای محیطیای (یا به قول بعضی منتقدان میخ و اره و …) بهکار میگیرد معادل موسیقایی انحطاط و فروپاشی فرهنگ بورژوایی غرب (که البته بر آنها مفروض و مسلم بود) میدانستند.
پینوشت
7- Workers World Party.
۸- امپ ادلینگتون، ۴۴.
۹- شاید از درون نقد عمیق «وایت» بر قطعهی «تله موزیک» مبنی بر اینکه اشتوکهاوزن موسیقیهایی از فرهنگهای مختلف را تنها به شکل یک شیء مرده در قطعهی خود به کار میگیرد میشد بنیانی موسیقاییتر برای چنین نقدی فراهم آورد. او موسیقیهای دیگر را موسیقی نمیدانست بلکه به عنوان شیء مورد استفاده قرار میداد، اشیایی بریده از موطن خویش و بدون هر گونه ارتباط زندهی فرهنگی.
۱ نظر