دومین نکته ذهنی بودن «مرجع تعلق» گوشهها است. در هر حال برای ما بدیهی است که برخی از گوشههای دیگر نسخههای ردیف هم «خلق» شدهاند یعنی به شکلی عینی دارای آفریننده هستند، اما جز در مواردی، از ورای هالهای افسانهای، کسی از آن یاد نمیکند. شاید بیاندیشیم که این آفرینندهها در طول تاریخ از یاد رفتهاند، اما به نظر میرسد مساله این است که موجودیت آفریننده از نظر ذهنی بااهمیت تلقی نمیشود (۴). بدین ترتیب صبا تنها موردی (یا یکی از نادر موارد) نیست که آفریدن و آفریدهاش به یاد مانده باشد، کسی است که یک مفهوم ذهنی را جابجا کرده است.
در مقابل این ویژگی شاید خیلی اهمیتی نداشته باشد که صبا گوشههای افزوده را با الهام از/براساس یک منبع دیگر آفریده است اما پس از آن باز هم منبع الهام در مرکز توجه قرار میگیرد؛ موسیقی محلی. بارها در مورد نوعی روند (اکثرا) یک طرفهی انتقال ساختارها و ملودیها از موسیقی برخی نقاط مختلف ایران به درون ردیف سخن گفته شده است اما در کمتر جایی روند انتقال تا این حد شفاف بوده و توسط آفرینش فرد ردیفدان خلاق صورت گرفته است.
صرف آفریدن یک ساختار صوتی به عنوان یک گوشه شاید چندان کار دشواری به نظر نیاید اما جا گرفتن آن در دل ساختارهایی که از پیش موجود هستند و از آن مهمتر پذیرفته شدنش در جامعهای هنری که چندان تمایلی به چنین تغییراتی از خود نشان نمیدهد کاریست دشوار که هم نیاز به ذوق دارد و هم بازگو کنندهی اعتبار فنی آفریننده است.
در حقیقت دگرگونی در مرجع تعلق گوشهها از دو طریق میتوانست رخ بدهد؛ یا گوشهی آفریده شده چنان زیبا (به معنای زیباشناختی) باشد که همه دلبستهی آن گردند و اجرایش کنند یا آفرینندهاش چنان اعتباری داشته باشد که حرفش به کرسی بنشیند. با شناختی که از وضعیت صبا در آن برهه از تاریخ موسیقی (دهههای نخست قرن حاضر) داریم او از هر دوی این ویژگیها بهرهمند بود.
متاسفانه این گرایش صبا نیز مانند برخی دیگر از کارهای مهمش (از جمله اسلوب نوازندگی ویلن که شاگردانش کمتر دنبالهروی آن شدند) در شرایط پس از او دیگر پیرویی نیافت و به عنوان تجربهای که تنها یک بار توسط یک استاد بزرگ انجام شده و دیگر مانندی ندارد، بایگانی شد. چنین تجربهای حداقل از نظر پذیرفته شدن توسط همعصران و همکاران دیگر تکرار نشد.
همهی آنچه گذشت شرایط وقوع یک مسالهی زیباشناختی است، اما آنچه صبا را قادر میکرد برای نخستین بار دست به چنین عملی بزند چه بود؟ بعضی روایتهای شفاهی از اواخر دورهی قاجار حاکی از این است که ردیف در آن روزگار به نسبت امروز مفهومی کمتر تثبیت شده داشت.آیا این گرایش صبا یادگار آن دوران بود؟ یا حاصل مکتب وزیری و نگاه نوگرای او که لازم میدید در حوزههای دشوار هم دست به خلاقیت بزند؟ با اطلاعاتی که امروز موجود است نمیتوان به یقین اظهار نظر کرد.
شاگردان از صبا نقل میکنند که او به عکس استادان پیش از خودش پاسخ هر سوال را با جملهای مانند «باید بنوازی تا بشود» نمیداد و قادر بود دقیقاً توضیح بدهد که منظورش چیست و چرا چنین چیزی را میخواهد. این بدان معنی است که میتوانسته است به شکل تحلیلی و آگاهانه بعضی از ویژگیهای موسیقیای که تعلیم میداده یا اجرا میکرده شرح دهد (۵). احتمالا استادان دیگری نیز بودهاند که بتوانند چنین توضیحاتی بدهند اما متاسفانه به شکل مکتوب چیزی از این تلاش فکریشان به دست ما نرسیده است. صبا از معدود و اولین کسانی است که در این زمینه از او مدارکی باقی است.
پی نوشت
۴- برای مثال اگر موجودیت یک آفریننده برای چنین ساختارهایی اهمیت داشت حتا به فرض فراموش شدن کامل نام در اثر فاصلهی تاریخی، گوشه از طریق عنوانی مانند «سازنده: نامعلوم یا ناشناس» نشاندار میشد.
۵- در اینجا منظور موسیقیدان هنرمند است و باید موسیقیشناسانی مانند «مخبرالدوله هدایت» را مستثنا کرد.
۱ نظر