در حوزه ی موسیقی چند نفر را می شناسی که با نام آذرمیدخت رکنی آشنا باشند؟ پیانیستی بی نظیر و برجسته که در اوج فلاکت، بدبختی و فقر از دنیا رفت بی آنکه یادگاری از خود به جای گذارد. در کدام یک از نشریات موسیقی به ایشان یا نمونه های دیگری چون زینب محمدی، خان گل مصرزاده، فریده رهنما و … پرداخته اند؟ چرا راه دور رویم کدامشان به فوزیه مجد و شیدا قرچه داغی و طلیعه کامران و فروغ کریمی پرداخته اند؟
چند نشریه را برایت نام ببرم که یا مدام قربان صدقه ی جوانان صورت گل انداخته ی موسیقی می روند (که اغلب هم سرشان به یک جا و ته شان به جای دیگری وصل است) و یا مطالب بنجل این چنینی را به خورد ما می دهند؟ آیا تو معترضی را سراغ داری که به قلم زدن زنان برای مردان کرنش کرده باشد که حالا پیشنهاد می کنی فقط زنان خودشان برای خودشان بنویسند؟ همین حالا اجرای ارکستری که در آن نوازندگان زن حضور داشته باشند، در شهر بزرگی چون مشهد ممنوع است. مگر یادت نیست حدود یک سال و نیم قبل، اجرای کنسرت موسیقی دستگاهی در تبریز لغو شد، تنها به دلیل وجود نوازنده ی زن در آن ارکستر؟
این که با تمام این ممنوعیت ها، بر این مسئله تاکید داشته باشی که یا نباید چنین مجموعه ای وجود داشته باشد و یا اگر هست، تنها زنان درباره ی آن بنویسند، نوعی از جنسیت گرایی و سکسیزم است.
با وجود دنیای قیمومیت مردان است که هنوز از دل جوامعی چون ایران، قمرالملوک وزیری، فروغ فرخزاد و سیمین دانشور پدید می آید. ما که نمی توانیم منکر زیرکی، هوش، ذکاوت و رشد اجتماعی آنان شویم.
زنانی که من شخصا از نزدیک در جامعه، شاهد فعالیت شان بوده ام، با وجود دو نیمه بودن در فضای قیمومیتی و محدود، مدام باید بکوشند تا ضمن پاییدن خود، با تصوری از خویش همراه شوند. چرا که از کودکی آموخته اند که رفتار و حرکات شان را ارزیابی و ممیزی کنند و همچنین باید هم ارزیاب خود بوده و هم ارزیابی شوند. یعنی هم یک زن است و هم یک هستی. سوژه ای با دو هویت جداگانه.
مردها بدون آن که شناختی از زنان داشته باشند، پیشاپیش آنان را مورد ارزیابی قرار می دهند و این قضاوت در بیشتر موارد، به وضعیت ظاهری زن نوعی بستگی دارد و زن در چنین شرایطی باید به باطن خود رجوع کند. یعنی باید بخشی از ذات زنانه اش را که ارزیاب است، آماده کند تا درباره ی بخش دیگرش که مورد ارزیابی قرار می گیرد، قضاوت کند. یعنی به خود باز می گردد تا خویش را بسنجد و به همه ی مردان ثابت کند که ذات اش دوست داشته چگونه با او رفتار شود و این رودرروییِ خود با خود، جایگاه اجتماعی وی را تشکیل می دهد یعنی نظم بخشیدن مدام به درون حضورش که چه چیزی “مجاز” است و چه چیزی “مجاز ” نیست.
خشم زن و رفتار ناشی از خشم، رویدادی از نمونه ی شخصیت اجتماعی اوست و خشم مرد تنها خشم به حساب می آید.
فرشاد عزیز، قبل از قضاوت در مورد زنان به مادران رجوع کن، جز قداست قطعا معیارهای دیگری در درونت شکل خواهند گرفت.
harfe shoma matine vali man fek nakonam moshkeli bashe in vasat adam bozorga hamash fek mikonan ras migan va vaghti ham kam miyaran migan to bishtar be khonevade pedarit rafti to bishtar be felan kas rafti behman kas rafti azin harfa ehsasate man khyli khube va das nakhorde
bloch dus daram inam akse ru jeldeshe
schelomo madarm azin etefagh ke balayi sare man biyad hamishe tars dare va in tarsesh mano aziyat mikone nachize dige
آذر میدخت رکنی بهترین شاگرد مرتضی محجوبی است. ولی تا کنون تنها در ثبت ملی نت نویسی محجوبی به شکا رسمی نامش مطرح شد. امیدواریم علاقمندان پیانو ایرانی او را بیشتر بشناسند.