اینها مورد قبول همهی کسانی است که با آنالیز سر و کار دارند، اما بگذارید ببینیم عینیت مورد بحث تا چه اندازه حقیقی است. میدانیم تعداد مسایلی که نظریهی موسیقی مطرح میکند زیاد است و اغلب نیز چند بعدی هستند. بنابراین این سوال پیش میآید که در تعیین عنصر جزیی کدام گزارههای موجود در نظریهی موسیقی مهم است؟ یا به زبان دیگر کدام خصوصیات قطعهی موسیقایی باید به این شکل کاویده و گزارش شود؟
معلوم است که در این مورد سر و کارمان با دو مجموعهی بزرگ است؛ از یک طرف ویژگیهای یک اثر و از طرف دیگر مجموعهی اطلاعات نظریهی موسیقی، بنابراین عملاً امکان ندارد که همهی شرایط ممکن آزمایش و در نظر گرفته شود. شاید اگر میتوانستیم تمامی ویژگیهای یک اثر را فهرست کنیم تا حدودی این ایراد برطرف میشد.
چنانکه از شرایط برمیآید تحلیلگران ناچارند برخی از خصوصیات را که برپایه بعضی از گزارههای نظری یافتهاند مهمتر بشمارند. پس اکنون سوال این است که کدامها مهمتر است؟ این سوالی است که جز در سایهی فرهنگ موسیقاییای که قطعهی مورد بررسی به آن تعلق دارد نمیتوان به آن پرداخت. برای تحلیل دقیقتر موضوع بهتر است فعلاً موضوع اهمیت را به کناری بگذاریم و ببینیم اگر موضوع اهمیت در بین نباشد آیا به عینیت ادعا شده دست پیدا میکنیم و در این صورت آیا به چیز چشمگیری دربارهی قطعه دست یافتهایم؟
گفتن این موضوع که شرح دادن «حقایق عینی» موجود در قطعه -که در اینجا میتوانیم آنها را «رویداد موسیقایی» بخوانیم- و توصیف کردن ویژگیهای آن، که در این شکل به منزلهی فهرست کردن رویدادها (احتمالاً) با کمی شرح است، باعث میشود که اهداف نهایی (۱۶) تعاریفی که قبلاً از آنالیز ارایه کردیم محقق شود، درست مانند این است که بگوییم با ثبت تغییرات دما در یک آزمایش شیمی کار علمی تکمیل شده و پایان یافته است.
واضح است که کار علمی تازه از این لحظه آغاز میشود؛ این مرحله تنها جمعآوری اطلاعات اولیه برای تحلیلهای آینده است. درست است که با تهیهی فهرستی از خصوصیات کار هنری تا حدودی میتوانیم به عینی بودنی که در پس ایدهی آنالیز نهفته است نزدیک شویم اما این سطحیترین مرحلهی آنالیز است. اشاره به این مقوله در ادبیات موسیقیشناسی سابقهی طولانی دارد: «آنالیزی که منحصراً رویدادهای موسیقایی را شرح میدهد مانند ترجمهای است که از همهی معنی، از شاعرانگی محض چشم میپوشد.
برای فراتر رفتن از تبدیل مکانیکی نوتاسیون به کلمات نوشته شده، آنالیز باید چیزی را ورای سطح صوتی محض آشکار کند.» (۱۷) این همان پدیدهای است که «هلن رابرت» آن را «فهرست کردن ویژگیها» (۱۸) (Trait Listing) مینامد (۱۹). به این ترتیب درست است که برای آنالیز یک قطعه نیازمندیم که سیاههای از ویژگیهای آن را از طریق تجزیه به عناصر جزیی شناسایی و گزارش کنیم اما این پایان ماجرا نیست. پیش از اینکه کارکرد آنالیز را در سطح بعدی مورد توجه قرار دهیم، بهتر است با محدود کردن شرایط مساله یک بار دیگر ببینیم توانستهایم به «عینیت لازم» دست پیدا کنیم؟
برای این موضوع فرض میکنیم که قرار است آثار از یک یا دو جنبهی محدود مورد بررسی قرار گیرند و فهرست ویژگیها نیز هدف نهایی آنالیز است و انتظار داریم با محدود کردن شرایط اولیه همهی تحلیلگران مستقل فهرستهای مشابه بهدست آورند. همانطور که پیش از این هم نمونههای آن را دیدیم نتیجه بهدست آمدن فهرستهایی متفاوت است.
درست به عکس زمانی که برای ثبت دما آزمایش میکردیم. بنابراین تمام تلاش و سادهسازیای که صورت گرفت نتوانست مشکلی را که با آرمان اولیهی آنالیز پیدا کردیم حل کند، از همین رو به نظر میرسد چارهای نداریم جز اینکه بپذیریم که به احتمال زیاد این موضوع به «ماهیت» آنالیز مربوط است.
پی نوشت
۱۶- برای مثال «معین کردن عناصر ساختاری و کشف کارکردهای آنها» از تعریف [۱] یا «پاسخ به پرسش موسیقی چگونه عمل میکند؟» از تعریف [۳].
۱۷- نقل قول در Parker & Abbate در Bread, David & Gloang, Kenneth. (2005) Musicology The Key Concepts. Routledge.p 9.
۱۸- نقل قول درNattiez, Jean-Jaque. (1990) Music and Discourse: Toward A semiology of music.Translated by Carolyn Abbate, Princeton University Press.
۱۹- برای خواندن نمونههایی از تجزیه و تحلیل که در سطح سیاههی ویژگیها متوقف ماندهاند میتوانید رجوع کنید به: تفضلی، محمدرضا. (۱۳۸۷) «نگرشی فوق مدرن به فرم سنات، موومان اول سمفنی شماره ۷ گوستاو مالر»، گزارش موسیقی، ۱۴-۱۵؛ تفضلی، محمدرضا. (۱۳۸۷) «نگرشی فوق مدرن به فرم سنات، موومان اول سمفنی شماره ۷ گوستاو مالر»، گزارش موسیقی، ۱۶-۱۷؛ و هنریکش، توماس. (۱۳۸۳) «تحلیل موومان اول گفتگو ۸۸»، ترجمهی ساسان گلفر، پل فیروزه، ۱۲؛ و صداقتکیش، آروین. (۱۳۸۵) «جشن، آلبوم جشن، کاری از علیرضا مشایخی»، فرهنگ و آهنگ، ۱۲. نباید این نکته را از نظر دور داشت که این نوشتارها از لحاظ کیفیت روالهای تجزیه و تحلیلی به کار رفته و موفقیت در تحلیل همسطح نیستند، بهویژه دومی که بهطور چشمگیری نسبت به بقیه دانشوارنهتر و فنیتر است.
۱ نظر