جستاری در نگرش جان کیج به هارمونی (*)
«در این مورد [برخورد با مانعی مانند دیوار که نتوانم از آن بگذرم]، زندگیم را وقف کوبیدن سر به آن دیوار خواهم کرد.» (۱) این واژهها روحیات هنرمندی را به استعارهای از زبان خودش توصیف میکند، که جهان موسیقی شکسته شدن بسیاری از مرزهایش را بهدست او تجربه کرد. گویی با این استعاره، سرنوشت شصت سال آیندهی هنرمند، آبستن سر کوبیدن به کرانههای نپیمودهی موسیقی شد.
«جان کیج» آهنگسازی است که بسیاری از رخدادهای موسیقی آوانگارد قرن بیستم ردپای او را بر خود دارند و برای سالهای متمادی از برجستهترین (و به همان نسبت چالش برانگیزترین) چهرههای آن موسیقی بود. اما اثرگذاری کیج تنها به موسیقی محدود نشد او از این مرز هم فراتر رفت و در شکلگیری گونههای جدید هنری، که دیگر نمیشد در قالب دستهبندیهای کلاسیک گذشته قرارشان داد، نقش موثری بازی کرد. اینها گونههایی بودند که به تنهایی نمیتوان جزء هیچ کدام از هنرها محسوبشان کرد و این یعنی کیج و دیگر همعصرانش درست بر مرز شکاف خورده و در حال ذوب و درآمیختن هنرها کار میکردند. نقاط و محدودههایی که دیگر در دایرهی هیچ هنر شناخته شدهای به تنهایی قرار نمیگرفت.
جان کیج: مرور کوتاه اهم تاثیرگذاریها
شهرت کیج دلایل مختلفی دارد که بعضی موسیقایی و بعضی دیگر غیر موسیقاییاند. از میان آهنگسازانی که در قرن بیستم فعالیت میکردند او بیش از همه به مسائل زیباشناختی و فلسفی مرتبط با موسیقی (و حتا گاه هنر به طور عام) پرداخته است. این امر به سختی تصویر ما را از چهرهی این آهنگساز تحت تاثیر قرار داده است. کافی است مقالات منتشر شده در مورد کیج (و حتا مصاحبههای خود او) را بررسی کنیم، بلافاصله متوجه خواهیم شد که بیشتر آنها برای تشریح نکاتی فلسفی نگاشته شدهاند. در این موضوع گاه چنان زیادهروی شده که جان کیج در نظر غیر موسیقیدانها بیشتر یک فیلسوف مینماید تا یک آهنگساز (۲).
در بعد موسیقی نیز جان کیج در طول زندگی هنری نسبتا طولانیاش آثار مهمی از خود باقی گذاشته است. او برعکس بیشتر موسیقیدانان صاحب نام تنها با آفریدن شاهکارها بر دنیای موسیقی اثر نگذاشت بلکه روشها و بسترها را تغییر داد.
از این جنبه اگر بخواهیم بنگریم او دریچهای از رنگهای موسیقایی جدید (۳) به روی شنوندگان گشود. اولین بروز این نگاه کیج در قطعات برای «پیانوی دستکاری شده» یا «مهیا شده» (Prepared Piano) و پیش از آن که فناوری الکترونیک مهار آهنگساز بر هر صدای منفرد را به حداکثر برساند، دیده میشود. وی از این راه دو مولفهی دیگر به عناصر اصلی صدای موسیقایی افزود. از دید او علاوه بر ارتفاع، کشش، شدت و رنگ که چهار خاصیت استاندارد صدای موسیقایی و مورد توجه موسیقیدانان بود، ریخت شناسی(۴) و مکان هر صدا در فضای صوتی هم مولفههای دیگر صدای موسیقایی به حساب میآمد.
پی نوشت
*- امسال (سال ۲۰۱۲ میلادی) یکصدمین سال تولد و سی امین سال مرگ جان کیج و به نوعی سال کیج است. در همه جای جهان برنامههایی در بزرگداشت این آهنگساز آمریکایی برگزار میشود. در ایران نیز به همین مناسبت برنامهها و ویژهنامههایی منتشر شد که پروندهی «سالی پر از کیج» ماهنامهی هنر موسیقی هم یکی از آنها بود.
۱- John Cage, “Indeterminacy”, in Silence: Lectures and Writings (Middletown: Wesleyan University
Press, 1961), 261.
2- خود من نیز از این دیدگاه برکنار نبوده و در مقالهی در حال انتشار دیگری با عنوان «زیباشناخت جان کیج» به طور مفصل به این بخش از تاثیرات جان کیج پرداختهام.
3- مسالهی تمرکز بر رنگ یا ریختشناسی صدا تنها منحصر به جان کیج نبود و آهنگسازان متعددی در همان دوره، بهویژه پس از ظهور موسیقی الکترونیک، به آن مشغول بودند. بنابراین اشارههایی که در این بخش به کیج میشود لزوما معنای تقدم تاریخی ندارد.
4- Morphologic Properties به این معناست که شکل سه بخش اصلی موج صدا؛ «یورش» (Attack)، «تداوم» (Delay) و «زوال» (Decay) چگونه باشد. بدین ترتیب دو صدا با ارتفاع، کشش و شدت و حتا شیوش یکسان اما با «ریخت» مختلف به نظر شنونده کاملا متفاوت میآیند.
۱ نظر