نگاهی به آلبوم «گره» یا Spotty Surfaces اثر سیاوش امینی، حسام اوحدی و نیما پورکریمی
«سطوح لکه دار» یا «گره»، بافتی است در مدیوم موسیقی و در قالب سی دی که جریان نوپای موسیقی الکترونیک امروز ایران را پرخروش میسازد. این نوشته، غوطهای است در این خروش. گره، دوازده تکه دارد. دوازده قطعه. در این تکه های لایه لایه ی صدا، از صداهای بی عمق، از صداهای بی هارمونیک (۱) به بافتی عمیق میرسیم. کاری که انگار ما خودمان هر روز میکنیم تا از سطوح وجود به اعماق آن برویم، تا از آنچه انگار هست، به آنچه واقعا هست برسیم. «گره»، به واقع همین سطوحِ ناچیزِ همچون حبابِ کف آلودی بر سطحِ گدازه ی مذابی روان آمده را به لایه های عمیق ذهن پیوند میزند.
قطعه ی «از میان» گویی که اتوبیوگرافی یک صدای پُرهارمونیک در لابه لای اصوات منزوی و تک افتاده ی تکرار شونده است. اصواتی که گاه، گوش را چون سوزنی برق آسا میگزند و گاه، ذهن را گویی بر قالیچه ای سبک، پرواز کنان در امتداد زمان کش می آورند.
آن صدای روایتگرِ پُرپژواک که گویی در هزارتوهای این ذهن لایه لایه شده ی گَزیده ی کش آمده بازآوایی میکند (۲)، هیچ ضرب و زور نمیشناسد. در کنار آن صدا، صدای زنی رُباتگونه از میان صداها تکرار کنان بیرون میزند و ما نشنیده اش میگیریم. گرچه سمج است و از رو نمیرود.
تا این که «از میان» میگذرد و ما به «بارانداز» میرسیم.
بارانداز با صدایی لنگروار آغاز میشود و ریتمی که میلنگد. میلنگد و با ملودی گیتاری با لحن راک دهه ی شصت در هم می آمیزد و از اختلافشان ضرب آهنگ بارانداز شکل میگیرد.
از «بارانداز» میخزیم به «کنجها».
گیریم که کنجها اغلب یادآور خلوت و سکوت و سکونند، ولی در این «کنجها» ضرب آهنگ، تیز و نویزها خشن اند. اما قطعه، ما را با همان تیزی و تندی میبرد به کنجها و گوشه ها. گوشه های دشتی و شور. اما شاید مخفی و دور. پایان «کنجها» آغاز «از» است.
«از» موسیقیِ ذاتاً آوانگاردِ الکترونیک را به وادی غمناک و غربت زای مُد فریژین میبرد و گاه با تعلیقهایش که با نویزها همراه است، ما را همانجا تنها رها میکند. همان سرِ فاصله ی سوم.
«گاهی» پنجمین قطعه است.
«گاهی» پر از تپه ماهورهای صوتی است که شاکله شان ریتم و پرکاشن و صداهای سینتی ساز شده است. قطعه پیش میرود و ریتم با اصوات کشیده ی زیر و بم در هم می آمیزد و پُر میشود. ملودیِ خش دارِ «گاهی»، لوکرین (۳) میشود و باز ما را در تعلیق رها میکند.
«گاهی» به «سندرم» ختم میشود.
این یکی اما معلوم نیست سندرمِ چیست. کتابچه ی راهنمای آلبوم که اندر احوال تأثیرات احتمالی قطعه ها بر برخی ناخوشی ها شرح داده، میگوید «سندرم» آینه ی «دق» است و مایه ی «افسردگی». اما نه سندرم مالیخولیا است، نه اضطراب و نه قولنج! هرچه هست، سندرمی است در دوردست، مات و مبهم و گنگ و گیج که با صدایی فلنج (۴) شده شروع میشود که همچون شبحی سرد و سرگردان از این گوش به آن گوش و آز آن گوش به این گوش میرود و می آید. «سندرم» لایه لایه است. لایه هایی که یکی یکی برهم می لغزند و سوار میشوند. مثل صدای هنّوهنّی که مثل آن روباتِ «از میان»، سر بر میآورد و درمیان لایه های دیگر محو میشود. درست مثل بیماری مزمنی که گاه بیخ پیدا میکند و گاه فروکش میکند. فروکشی که تازه بعدش، باید به «خراشیدن سطح» پرداخت.
در «خراشیدن سطح» همان صداهایی را میشنویم انگار که در خراشیدن سطح باید بشنویم. گویی یک نفر دارد از پشت دیوارها و از درون حفره ها دست می ساید و سطح میخراشد و ما غافلیم. غفلتی که احتمالا زهی های سینتی سایز شده و گیتار الکتریک باعث و بانیاش باشند. زهی ها فضایی مهیا میکنند برای سینوسها و کسینوسهای خراش خورده تا با لحنی نتراشیده طنین انداز شوند.
کار خراشیدن سطوح که به پایان میرسد، «دومین سطح» هم از دوردست پیدا میشود.
دومین سطح، سطحی است فوگال (۵). زایشاش هم با بچه نویز (۶) ها و بچه موج (۷) ها و صدایی که چون مورس بریده بریده است و پُرتردید آغاز میشود. تردیدی که در میانه و تا آخر هم حضور دارد. در میانه با نُتهای تکرارشونده و تکیه به درجه ی هفت، و آخر سر هم با حیرانیِ لاعلاجی در تونالیته که به مدولاسیونهای کوتاهِ پشتِ سرِ هم ختم میشود. پس از گذار از این سطحِ تردیدآمیز، به «کنارگذر» میرسیم.
انگار که در کنار همین گذر، کارگران مشغول کارند و هیولای پرنده ای از بالا نظاره گرشان است. حسی ساکن و رُعب آفرین. انگار که وارد بازار سنتی قلمزنان و مسگران شده ای که پنکه های قدیمی شان روشن است. آن وقت، در «کنارگذر» حس تحرکی ایجاد میشود که مدیون هیپ هاپ (۸) و تریپ هاپ (۹) است.
قطعه ی دهم «آهسته» است.
گیریم که این آهستگی، نامی بیش نیست و التهابِ ارگِ کلیسا در لابلای ضربهای بی امانِ سینتی سایزری که حتی به سکوت دولاچنگ هم مجال ابراز وجود نمیدهند، آرامش را از «آهسته» گرفته اند. آرامشی که شاید با رسیدن «شب ها» دست دهد.
«شب ها» با صداهای جیرجیر و خشخش و فسفس و قژقژ همراه است و همچون لوکوموتیوی باوقار از دور دست می آید و ثابت قدم پیش میرود. پیش میرود و پیش میرود و دور میشود و ما را با خاطره های صوتیِ زنگها و آونگ های تکرار شونده و سوتها و صوتهای ممتد تنها میگذارد، تا بلکه آرامش، کامل شود. اما آرامش قبل از طوفان، قبل از رگبار.
«تِک» بدرقه ای است رگبارگونه که همچون گلوله هایی تند و تیز که بر سر می بارند، نثار گوشها میشود. بدرقه ای که کش می آید و طول میکشد تا آنجا که آخرین شعله های روی سطوح لکه دار هم خاموش شود و ما بمانیم و خاطرهای پر از صوت.
پی نوشت
۱. هارمونیکها که معمولا مضربی از فرکانسهای اجرا شده هستند، عموما در سازهای آکوستیک (مثل پیانو، چنگ، گیتار و… ) به خاطر ارتعاش سیم های آزاد رخ میدهند. این اتفاق در موسیقی الکترونیک، الزاما نمیافتد.
۲. Reverberate
این ملودی در واقع تضمینی است از آهنگ Born to be wild توسط گروه Steppenwolf در سال ۱۹۶۸
۳.
Locrian
۴. Flange
۵. Fugal
۶. Noiselet
۷. Wavelet
۸. Hip-hop
۹. Trip-hop
۱ نظر