مرحلهی بعدی فرآیند تجزیه و تحلیلی جستجوی همین ارتباطها است. بررسی آثار تحلیلی که تاکنون منتشر شده نشان میدهد که این جنبهی کار تحلیلگرانه صورتی دو وجهی دارد؛ از یک سو معطوف به طبقهبندی است و از سوی دیگر طبقهبندی را به عنوان نقطهی شروع به کار میگیرد. رابطهی دو سویهی آنالیز با تئوری و تاریخ موسیقی نیز درست در همین نکتهی طبقهبندی نهفته است. اگر بپذیریم که آنالیز قادر است ویژگیهای موسیقایی یک قطعه را استخراج کند، این نکته ما را وامیدارد به آنالیز به عنوان ابزاری برای طبقهبندی موسیقی نگاه کنیم.
پیدا است که هم تاریخ موسیقی (۳۸) و هم تئوری موسیقی از این خاصیت آنالیز بهره میگیرند و با جمعآوری ویژگیهای ساختاری که در یک دوره یا گروهی از آثار موجود است به بیانی تاریخی از آنها میرسند یا همین دادهها را برای بهدست آوردن مجموعهی قواعد و دستورالعملهای (هنجارها) یک فرهنگ موسیقایی به کار میگیرند. تاریخ و نظریهی موسیقی که قرار بود بهعنوان نقطهی شروع تجزیهی عناصر ساختاری باشد، خود نیز توسط فرآیندهای تحلیلی کامل شده است.
آنالیز هم طبقهبندی میکند و هم اطلاعات طبقهبندی شده را به کار میگیرد تا در پرتو آن بتواند یک قطعهی موسیقی را به درستی تجزیه و تحلیل کند، به این ترتیب تا حد ممکن به آن تصویر پوزیتیویستی از آنالیز، به عنوان ابزاری برای جمعآوری بیطرفانهی اطلاعات، نزدیک میشویم البته به شرطی که بتوان ایرادی را که در بخش قبل به این تصویر وارد شد ندیده بگیریم.
به عنوان مثال «بومیوار، مروری بر شیوههای آهنگسازی «ثمین باغچهبان»» نوشتهی کیاوش صاحبنسق (۳۹) و «ترکیب تقابلها، نگاهی به مجموعهی تکنوازیها و بداهههای حسین علیزاده» نگاشتهی «نگار بوبان» (۴۰) که در اولی نگاه طبقهبندی برای استخراج نظریه (و البته تاریخی) بیشتر مد نظر بوده و در دومی بیشتر نگاه سبکشناسانه.
تحلیل چهارمضراب بیات ترک «فرامرز پایور» از محمدرضا آزادهفر در کتابش (۴۱) ارائه شده که نوعی از همین هدف تجزیه و تحلیلی (بهدست آوردن ویژگیهای هنجاری یکی از «الگوهای آهنگسازی» موسیقی ایران) معطوف به طبقهبندی را به نمایش گذاشته است.
«جلیل شهناز و چهارمضراب، مروری تحلیلی و گونهشناختی بر سه «چهارمضراب» از جلیل شهناز» (۴۲) نیز با هدف استخراج ویژگیهای ساختاری همین الگو در آثار یک موسیقیدان خاص نوشته شده است، بنابراین آن را هم باید معطوف به طبقهبندی دانست.
از طرف دیگر اگر ایدهی رابطه را گسترش دهیم متوجه خواهیم شد که در پس بخش بزرگی از ایدهی آنالیز موسیقی تفکر «پیوستگی» یا «وحدت» (Unity) نهفته است. پیوستگی و صفت موسیقایی مربوط به آن (که البته در هنرهای دیگر هم به کار میرود) «انسجام»، هدف آشکارسازی تعداد بیشماری از نوشتههای تجزیه و تحلیلی بوده است.
وحدت اثر موضوع خیلی از تجزیه و تحلیلها است، به این مثال توجه کنید: «بهخصوص ارتباط نزدیک تمهای منفرد با یکدیگر است که ایجاد وحدتی میکند که قادر به حفظ یک احساس مشخص در قلب شنونده است.» (۴۳) حتا اگر اشارهی مستقیم به کلمهی «وحدت» را در این تحلیل که «هوفمان» آن را بر یک «منوئت» نوشته نادیده بگیریم و به جای آن چیزی شبیه X بگذاریم، واضح است که در یک اثر موسیقایی به دنبال آن میگردد.
پی نوشت
۳۸- این نگرشی سبکشناسانه به تاریخ موسیقی است.
۳۹- صاحبنسق، کیاوش. (۱۳۸۷) «بومیوار، مروری بر شیوههای آهنگسازی «ثمین باغچهبان»»، فرهنگ و آهنگ، ۲۰.
۴۰- بوبان، نگار. (۱۳۸۷) «ترکیب تقابلها، نگاهی به مجموعهی تکنوازیها و بداهههای حسین علیزاده»، فرهنگ و آهنگ، ۱۷.
۴۱- Azadefar, Mohammad. (2006) Rhythmic Structure in Iranian Music, Tehran:University of Art Press. Pp 230-233.
۴۲- صداقتکیش، آروین. (زیر چاپ) «جلیل شهناز و چهارمضراب، مروری تحلیلی و گونهشناختی بر سه «چهارمضراب» از جلیل شهناز»، در جلیل شهناز، گردآوری فرید اسدی دهدزی، نغمهی شرق.
۴۳- نقل از Hoffmann در Bent, Ian & Anthony Pople. (2003) Analysis in New Grove Dictionary of Music and Musicians, Edited by Stanly Sadie and John Tyrrell, Oxford University Press.
۱ نظر