عطار وارد شده و خطاب به مغولها میگوید: خسروا اول مرا گردن بزن تا نبیند این مذلت چشم من… امیر تومان جلو می آید و با خشم میپرسد :”کیستی تو؟” و عطار همین سئوال را از او میکند. در اینجا بین سئوال اول و سئوال دوم یک تفاوت وجود دارد که بصورت زیرکانه ای حالت گفتاری و منظور هر دو طرف را بیان میکند؛ این دیالوگ در گوشه شوشتری اتفاق می افتد و سئوال اول که سه سیلابی است به ترتیب روی درجه ششم، پنج و چهارم مینور حالت سئوالی میگیرد و پاسخ عطار که در واقع همان سئوال را با حالتی طعنه آمیز به او بر میگرداند، درجه های ششم، چهارم و ششم است؛ امیر تومان در جواب از قدرت و درجه مادی اش میگوید و عطار را تهدید میکند و در پاسخ عطار با ملودی دل انگیزی با ضدای میانه می خواند: “عارفان زانند دائم آمنون که گذر کردند از دریای خون” و سپس در اوج میگوید: “حق منزه از تن و من با تنم چون چنین باید بباید کشتنم”… او سر را پایین گرفته و به استقبال مرگ میرود.
باز مجادله کلامی از طرف امیر تومان آغاز میشود و عطار با جسارت به او پاسخ میدهد و همزمان
ارکستر اوج میگیرد و با اجرای پاساژها و کوبش کوبه ای ها همراه با فلاتر ترمبون فضای استرس آور
و مشوشی ایجاد میشود، امیر تومان از اسب پیاده شده و برای گردن زدن عطار شمشیر میکشد که ناگهان
سلطان العلما پدر مولانا و پسرش وارد صحنه میشوند؛ سلطان العلما که نقش او را حسین علیشاپور به
عهده دارد در گوشه بیات راجع با حالتی دلرحمانه و دل نگران می خواند: “گردن نزنش که این روا
نیست …” باز عطار خطاب به امیر تومان میگوید: “نردبان خلق این ما و منی است…” امیر تومان هم
با تاکید بر موضع قبلی خوب بر بی پروایی از خون ریزی عطار را از پای در می آورد… گروه کر
ایرانی روی این صحنه همچون صحنه قبل نقش زمزمه مردم را به عهده دارد که از خدا می خواهند که شر
را به شرور باز گرداند؛ خوانندگان کر ایرانی در فواصل شوشتری با حالتـى انعکاس دار (delay) می خوانند ولی
ارکستر در چهارگاه مینوازد که صحنه را رعب انگیز و مخوف را برای پایان این پرده بوجود می آورد…
پرده چهارم
آغاز این پرده کوچ مولوی را به همراه پدرش از ایران را به نمایش میگذارد که با صدای کر (با استیل کلاسیک غربی) در
فواصل دشتی آغاز میشود؛ اشعار این کر به گونه ای است که گویی دانای کل حضور دارد و وضعیت مولانا
را هنگام کوچ از وطنش توصیف میکند… تا پایان این اپرا دیگر صدای این کر که صدای قالب آنرا
رنجهای صدایی آلتو و سوپرانو تشکیل میدهد شنیده نمیشود.
فضای این کر و آکوردهای آن بی شباهت به
ندای آسمانی فرشتگان به حر در اپرای عاشورا نیست ولی در اینجا هویت این صدا مجهول است.
پس از پایان موسیقی کرال صدای حسین علیشاپور در نقش سلطان العلما شنیده میشود که در حال دادن
پند به پسرش است با این شاه بیت که: “ای جلال الدین محمد گر تو خواهی که شقاوت کم شود جهد کن
تا عشق افزون تر شود…” جلال الدین هم پاسخ میدهد: “پس نیای خلق از اضداد بود لاجرم جنگی شدند از
بهر سود” اینجا اولین بار است که از ابتدای این اپرا صدای نقش اول این اثر محمد معتمدی را
میشنویم که به خاطر نوجوان بودن مولانا در آن صحنه با صدایی تغییر یافته میخواند.
۱ نظر