آثار هنری زمانی که خلق می شود، به عنوان بخشی از نشانه ها در عالم هستی ترجمه می گردد. پس به دور مدلول خود حلقه زده و خود را به آن و مدلول را به خود منحصر می کنند. لذا اگر مدلول امری آشکار و بدیهی ست، پس اثر می تواند به موضوع بدل شود و اگر هم اثر غایی باشد، نتیجتا جستجو برای کشف آن به عنوان ناشناخته ای از هستی ضرورت می یابد.
این کنکاش بینابین، خود نشانه ای از مقولات نمادی تمدن است. اصولا تمدن ها مبتنی بر همین نشانه های عینی اند. کنش یک اثر ناظر بر تقدم و تاخر مدلول است.
نتیجتا برای آن که اثر به آغوش مخاطب باز گردد و مخاطب بی حدوحصر و بی پایان در انتظار آن بماند، باید صدا و فضا هم جوار شده و هیچ یک آرامش تکثر نظام طبیعی را برهم نزنند.
احترام متقابل سبب می شود در جامعه رابطه ی مولف و اثر و مخاطب به ماهیتی حقوقی و قانونی بدل شود. بنابراین باید آگاه بود که اگر اثر هنری گسترش یابد، استعاره ی مربوط به اثر می تواند به سوی برداشت زیست شناسانه ی موجود زنده نزدیک شود.
با این فرضیه، شکستن اثر به معنای شکستن مولف به حساب نمی آید. چرا که اثر به هنگام تولد از ضمانت پدرش رها شده و استقرار مجدد می یابد و به شکلی معماگونه به درونش باز می گردد. اثر هنری اگر در خفا باقی بماند چون پس از خلق مقدم بر تاریخ است، در صورتی که نتواند حتا به شفافیت روابط اجتماعی دست یابد، قطعا در شفافیت روابط زمانی موثر خواهد بود.
زیرا اثر هنری فضایی می آفریند که در آن همه ی بیان ها، نگاه ها و زبان ها می توانند آزادانه حضور یابند. تاریخ شفاهی هم اگر در زمان خود نگاشته نشود دیگر نمی تواند در نظام دال ها در زمان های دیگر مشارکت کند و باز نویسی آنها عاملی برای ایجاد ملال خواهد بود. به همین دلیل اگر هنرمند در جوامع غیر دموکراتیک چشم به جهان گشوده است، باید به یاد داشته باشد که او رابط تمامی فاصله های تاریخی است و بزرگترین تمایزات اجتماعی حتا پیش از استقرار فرهنگ های دموکراتیک از طریق فن خلق و بلاغت هنرمندان به دوران ها انتقال یافت و ظهور دموکراسی را تسریع کرد.
پس این نظم واژگون تنها با امضای اوست که می تواند نظام یابد. چرا که اثر هنری بر ساخته از همان نیروی آشوبگر خالق اش است. حال اگر قرار باشد نیرویی شیطانی، اثر را از مولف جدا و میان آنان و حتا مخاطب فاصله ایجاد کند، همه را به صورت شییِ مصرفی بدل کرده ایم.
این تضاد که پدیده ای به هنگام خلق به سوی مرگ سوق داده می شود، دیگر در دوران حاضر سترون شده است. تنها در محاکات شیاطین می توانند به تنهایی با خود سخن گویند و نقش خود گویی را از روایت جدا سازند. ذات زبان امروز به دلیل این که ابزاری است، توسط هر کس و در هر کجا که بخواهد تثبیت می گردد. به همین سبب است که قشریون در شرایط بحران در لباس شیاطین با زبان سخیف خالق و مولد را به سکوت و مرگ وا می دارند.
۱ نظر