هر حسی آنگاه که مستقل به کار گرفته شود، دریچه ای است برای دست یابی به عرصه خیال و میدانی برای تجربه خلاق ذهنی. هرچه بر تعداد حس ها در قلمرو و ارتباط با اثر افزوده می شود از دامنه پرسش آفرینی نسبت به پدیدار بویژه در عرصه ارتباط به اثر هنری کاسته می شود. نمونه های زیادی می توان عرضه کرد.
هنګامیکه اثری از موسیقی را می شنوید، ذهن شما بسیار فعالتر از زمانی می شود که همان موسیقی را در ساختاری از یک کلیپ ببینید و بشنوید.
بی دلیل نیست که ضریب خلاقیت در زایش موسیقی نسبت به دهه های ۵۰ و ۶۰ بسیار کاسته شده است.
چراکه توقع شنونده پیش از آنکه به شنیدن متکی باشد، به دیدن موسیقی پیوند یافته است.
در حالاتی دیگر می توان حتی در مورد یک حس نیز دامنه هایی از کلام تا تصویر و صدا را نیز مثال زد. هنگامی که رمانی می خوانید، برای شخصیت های فعال در آن رمان شروع به زایش خلاق درونی می کنید، در مقابل هنگامی که فیلم ساخته شده از آن رمان را ملاحظه می کنید، در حقیقت به نگاه کردن به شخصیت های زاییده شده توسط کارگردان مشغول می شوید.
پس هنر شنیدن آنگاه قابل دستیابی می شود که شنونده خود مستقلا با اثر موسیقی رابطه برقرار سازد و این اثر از طریق همان گوش با ذهن رابطه برقرار سازد.
فرایند اثر گذاری معمولا از طریق یک نقطه اوج آغاز می شود.
هر اثر هنری دارای گوهری است که لازم است به عنوان مخاطب اثر آنرا کشف کنیم. در مورد موسیقی این گوهر باید در روندی زمانی کشف شود و از این نظر روندی معنوی است.
در موسیقی ما همواره سیری زمانی را طی می کنیم؛ از آنی به آنی دیگر در می غلتیم، اما در یک یا چند آن مرتبط با هم به ناگاه اثر از پس ابر ناشناختگی بیرون می آید و به اصطلاح بر جان مان می نشیند. به همین دلیل موسیقی هنری است که نیازمند صبوری و نوعی روند انکشاف است.
برای شنونده اثر موسیقایی بسته به نوع اثر و پیوندی که شنونده با آن برقرار می سازد، نوعی روند فشردگی آنا رخ می دهد.
در هر موسیقی آنی وجود دارد که قادر است تمامی آنات دیگر موسیقی را در خود جمع کند، آنها را چون دانه های پازل به یکدیگر پیوند زند و آنی بوجود آورد که آنرا گوهر لذت بخش اثر می نامیم.
این روند همان تبدیل روند حسی به روندی ذهنی و آگاهانه است. در حقیقت در موسیقی تبدیل به جریان حس شنیدن به معرفت شنیدن عینی فشردگی اثر در همان آن شاخص اثر است.
نمونه بسیار جالب آنرا می توانید در موومان اول سمفونی شماره پنج بتهوون دنبال کنید. ضربات اول سمفونی همان لحظه اوج اثر است، بتهوون خود بخوبی به این نکته پی برده بود، در حقیقت آنچه که موجب تمایز موسیقی بتهوون با آثار دیگر آهنگسازان است، در همین نکته نهفته است.
مرسی.آره دقیقا همینطوره که گفتین.