صحبت از موسیقی است، موسیقی که ارباب آن، سِسیلِ قدیس، به خاطرش در سال ۲۳۲ در شهر رُم سرش از تنش جدا شد و با این همه به استثنای دهه های اخیر، زنان کمی دیده می شوند که آهنگ ساز، یا مانند پالسترینا، باخ، موزار، برلیوز یا سَن سانس یا فرانک مشهور به این عنوان باشند… دلیل این امر چیست؟ پاسخ دادن به این سؤال مشکل است! بیشتر هنرها (نقاشی، مجسمه سازی و غیره) این خصوصیت را داشته یا دارند.
بدون شک دلایل گوناگونی دارد: زن ستیزی، به کار گرفتن زنان در خانه داری، ممانعت از حضور زنان خواننده در کلیساها و در مدرسه های مذهبی آواز، فقدان انگیزه و زمان!؟ و با این وجود آیا موسیقی که می تواند پرشور و حرارت باشد، تنفر یا عشق را برانگیزد، به هق هق گریستن وادارد و ذهن را تعالی بخشد، به این مفهوم زنانه نیست؟
اربابی ناپلی به اِستاندَل (Stendhal، نویسنده فرانسوی قرن نوزدهم) گفته بود که موسیقی «فریاد شور و هیجان» است.
آیا به همین سادگی به خاطر این دلایل نیست که زن که خود ذاتاً هارمونی، ریتم و ملودی است، یعنی خود جزئی از موسیقی است و خود قبلاً شگفتی آفرینش محسوب می شود، نمی تواند خلق کند، البته مگر در موارد استثنا؟!
در عوض زن می تواند، به دلیل حساس بودن، حالت عاطفی و زیبایی شناسی اش، نوازنده فوق العاده ای باشد. موسیقی برای شوپنهاوِر (Schopenhauer، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم) «جوهر درونی»، برای نیچه «شور و هیجان»، برای فروید «اشتیاق»، برای اِستاندَل «غذای روح» و برای شکسپیر «غذای عشق» است.
پیشینه
هر چند که تقریباً قبل از قرن هفدهم هیچ نامی از موسیقی دانِ زن نمی شناسیم، شمایل شناسیِ موسیقایی (l’iconographie musicale
) ثابت می کند که از دوران باستان زنان می نواخته اند: هارپِ مصری (مقبره نخت، دره اشراف در کناک، حدود ۱۵۰۰ قبل از میلاد)؛ نوازنده لیر (چنگ) (دیوارنگاره های پومپه ای، ۷۹ بعد از میلاد)؛ نوازنده سیتار (جزئیات یک تابوت سنگی، قرن چهارم بعد از میلاد، موزه کاپیتولِ رُم)؛ نوازنده هاردی گاردی با پنچ تار (فلورانس، سنت ماری نووِل، جزئیات «معبد کلیسای مبارزِ» آندرِآ دیرِنز، قرن چهاردهم میلادی)؛ نوازنده زن اُرگِ دستی (قرن پانزده میلادی، کلیسای جامع نوترُدام دو پوییِ فرانسه)؛ زن نوازنده ی اُرگِ دستی که بر روی چهارپایه قرار گرفته است (ابتدای قرن شانزدهم میلاد، هنر فلامان).
حتی تابلویی مربوط به قرن پانزدهم، به نام «قهرمان بانوان» اثر مارتَن لُفرا (Martin Lefranc)، نُه زن را در حال اجرای کنسرت و نواختنِ فلوت، تمبور (le tambour)، ترومپِت، اُرگ دستی (l’orgue portatif)، شالِمی (Chalemie)، لوت (le luth)، فلوت ریکوردِر و دالسیمِر (la doulcemelle) نشان می دهد.
هیچ کس اهمیت موسیقی مذهبی را انکار نمی کند؛ بدون اینکه وارد جزئیات شویم تنها یادآور می شویم که اغلب موسیقی دان ها، از قرن دوازدهم میلادی به بعد، در مدارس مذهبی آواز تعلیم دیده بودند. در آن زمان، اطراف کلیساهای جامعِ بنیان شده، مراکز اصلی روشنفکری و حتی گاهی دانشگاه ها ظاهر می شدند.
موسیقی دان ها همچنان در خدمت کلیساهای پادشاهان، شاهزاده ها و دیگر اشخاص بزرگ پادشاهی در می آمدند. لِئونَن (Léonin، استاد موسیقی کلیسای جامع نوتردام پاریس در قرن دوازدهم میلادی) و جانشینش پِروتَن (Pérotin) در نوتردام، در قرن های دوازدهم و سیزدهم میلادی نقش مهمی در تاریخ موسیقی ایفا کردند.
گیوم دو ماشو (Guillaume de Machaut) (1300 تا ۱۳۷۷ میلادی)، کشیش کلیسای نوتردامِ شهر رَنس، به طور کامل آرس نُوا (l’Ars Nova) و تئوری های فیلیپ دو ویترا (Philippe de Vitry) در مورد رشدِ چند صدایی، را در آثارش نشان می دهد. ژیل بَنشوآ (Gilles Binchois) ( از ۱۴۰۰ تا ۱۴۷۴ میلادی)، مدت طولانی به کلیسایِ کوچک ِدوک دو بورگوین وابسته بود، شانسون هایی سرود و همچنین قالب موسیقاییِ شفافی را به وجود آورد.
زن ذاتا هارمونی و ریتم و ملودیست ؟ این رو کی گفته ؟ شگفتی آفرینش؟؟؟
به عنوان یک پزشک که از قبل به این مسأله توجه داشته خدمت شما عرض میکنم که با توجه به شناختی که از تفاوتهای ساختاری مغز زن و مرد بدست آمده توانایی کمتر زنان در آهنگسازی قابل توجیه است.این تفاوتها توانایی کمتر در فلسفه پردازی،اختراع،تفکر انتزاعی و امثال اینا رو هم توجیه میکنه.بنابرین از استثناآت که بگذریم زیاد نباید علت رو در زن ستیزی و دلایل اجتماعی جستجو کرد یا حداقل در اولویت قرار داد.به عبارتی بیشتر مسایل فیزیولوژیک و آناتومیک مغز مطرحه.
اجازه به اشتراک گذاری این مطالب در فیسبوک و رسانه های مشابه با ذکر منبع مجاز هست؟