گسترش جغرافیای سیاسی اروپا (به ویژه آلمان بعد از بیسمارک، و امپراتوری هاپسبورگ) (۲)، دیدگاههای فلسفی هگل در مورد تاریخ و ماتریالیسم تاریخی مارکس (۳) را نیز نباید از نظر دور داشت که در مورد سوم وضعیت اقتصادی-سیاسی-اجتماعی بشر فرگشت اجباری میپذیرد و نوعی جبر تاریخی را پیش مینهد.
شونبرگ در همین فراز از کتابش -که آن را میتوان یکی از راهگشاترین بخشهای اظهاراتش دربارهی مسالهی تغییر، گسترش و پیشرفت دانست- مسالهی سازماندهی تونال را به زیستمندی تشبیه کرده است که دورههای مختلف زندگی را از سر میگذراند.
این صورتبندی شبه زیستشناختی کاملا روشن میسازد.
او نسبت به یکی از مسائل موسیقایی که در پایان سدهی نوزدهم در کانون توجه بود، دیدگاهی فرگشتی داشت. بدین معنی، او میپنداشت که دگرگونی سامان تونال دستکم از دورهی باروک (و حتا پیش از آن) تا دورهی مدرن همواره رو به بهبودی داشته است.
بنابراین ولولهی دگرگونی، نبض آن روزگار بود و «نو» شدن هم صدای آشکار جهانی که فناوری بیش از هر روزگار دیگری چهرهاش را تغییر میداد.
اما آنچه که شونبرگ را از بسیاری از همدورههایش متمایز میکند پیوند زدن این ایده با چند مفهوم موسیقاییِ محض و آفرینش هنرمندانه بر بنیاد آن است.
او بیش از هر چیز باور داشت که مفهوم «آزادی دیسونانسها» سرنوشت بیبازگشت و حتمی موسیقی تونال است. اکنون روشن است که ادامهی این راه به «فروپاشی تونالیته» انجامید.
امری که در شرایط معمولی باید یک «دگرگونی» در ساماندهی تونال یا «گسترش» امکانات موسیقی به حساب بیاید، معنای «پیشرفت» یافت. از این دیدگاه گسترش موسیقی فرگشتی طبیعی بود و منجر به پیشرفت نیز میشد. گسترش دامنهی این نگرش را میتوان تا دیدگاههای فیلسوفی مانند آدورنو نیز ردیابی کرد که موسیقی دوازده تنی را (به عنوان نظم نوین برآمده از دو مفهوم یاد شده) به عنوان «راه روشن به سوی پیشرفت» (۴) (و احتمالا تنها راه) میپنداشت.
از دیدگاه شونبرگ مفهوم «پیشرفت» نه تنها اکنونِ موسیقایی را میساخت بلکه گذشته نیز در پرتو آن میتوانست بازخوانی شود برای نمونه واگردان آن مفهوم به قطعات و آهنگسازانی در گذشته را میتوان به روشنی در مقالهی «برامس پیشرو» دید (۵). جایی که شونبرگ آثار برامس را به گونهای بازخوانی میکند که در آثارش «نوآوریهای بسیار در زبان موسیقایی» (۶) رخ داده و او شایستهی صفت پیشرو میشود.
شونبرگ این مفهوم را تنها به بازخوانی برامس محدود نکرد بلکه از آن هم جدیتر (و البته تاثیرگذارتر در زبان و اندیشهی موسیقایی خودش) به باخ هم توجه کرد. این میراثی است که هنوز هم گاهی با گفتن این که گویی آهنگسازی (از یک دورهی سبکشناختی در گذشتهی دور) بسیار مدرن (میتوان خواند پیشرفته) بوده است، تکرار میشود.
پینوشت
– Jeffrey Perry, “Music, Evolution and the Ladder of Progress”, Music Theory Online, 6/5, 2000. تشبیه «پیشرفت» به «نردبان» در نام خود این مقاله، از دید نوشتار حاضر جالب توجه است.
۲- Golan Gur, Arnold Schoenberg and the Ideology of Progress in Twentieth-Century Musical Thinking, P. 2.
۳- Maarten Dorman, Art and Progress, P. 62.
۴- Arnold Schoenberg, “Brahms the Progressive”, in Style and Idea.
۵- Malcolm MacDonald, Schoenberg, P. 110.
۶- Theodor Adorno, Philosophy of Modern Music.
۱ نظر