بسیار طبیعی است که پندار مشابهی از پیشرفت نیز در درسگفتارها و کردار هنری آنها دیده شود؛ به ویژه آنتون وبرن که آشکارا به آن اشاره نیز کرده است: «[…] ما [اکنون] نمیتوانیم آثاری با روشهای زمانی دور بیافرینیم برای آن که فرگشت هارمونی را دیدهایم.» (۱۰) باز هم همان پندار خطی از تاریخ دگرگونیهای موسیقی و ارتباط گذشته و آینده با یک نقطهی با اهمیت در محور زمان (اکنون؛ که ما در آن هستیم) به چشم میخورد. درست است که شونبرگ آغازگر راه بود و خیال پیشرفت یا فرگشت در موسیقی را با ایدههای موسیقایی پیود زد اما این پندار از طریق شاگردش وبرن به آیندهی موسیقی قرن بیستم پیوست.
آنتون وبرن آهنگساز بسیار کم گوی و گزیده گوی؛ نقشی حیاتی در سرگذشت موسیقی نسلهای بعدی موسیقی آوانگارد بازی کرد. او برخی ویژگیهای روش شونبرگ را تا کرانههای امکاناتشان (در زمان خودش) پیش برد و در بیان هنریاش تندروانهترین استفادهها را از آنها کرد.
او سامان موسیقی دوازده تنی را –که به مسالهی ترتیب نواکها میپرداخت- برای ویژگیهای دیگر صدای موسیقایی نیز به کار گرفت. دوباره گسترش امکانات (از مهار تنها بر نواک به کشش و شدتوری) معنای پیشرفت یافت و دگرگونی در بهکارگیری یک زبان موسیقایی چونان فرگشت هویدا شد.
از همین راه موسیقیای که بعد از جنگ جهانی دوم به عنوان «پیشرو» شهرت داشت تا حد زیادی مدیون اوست چنان که بخشهای بزرگی از آن را «پسا-وبرنی» میخوانند.
بدین ترتیب با اندیشیدن به مجموع و فشردهی این نگرشها آشکار میشود که پندار پیشرفت از یک سو مرتبط با فهم خاصی از تاریخ موسیقی و پیرو آن سبکشناسی و دورهبندی، و از سوی دیگر با گفتمانهای تکنیکی موسیقی مرتبط است. در این فهم خاص، خطی فرضی در تاریخ وجود دارد که از پالسترینا شروع میشود و تا مکتب دوم وین و آهنگسازان پس از آن پایدار میماند و تنهی اصلی جریان پیشرفت موسیقی کلاسیک را در تصویری مشابه «درخت فرگشتی» (Evolutionary Tree) نقش میزند.
به علاوه نوعی جریان اصلی (Main Stream) یا چیره نیز در موسیقی همعصر مکتب دوم وین به چشم میخورد که بخشی متاخر و خویشاوندتر از همان درخت است (واگنر-شونبرگ-وبرن). خود این شاخهی خویشاوندی نیز از طریق مفاهیم فنی موسیقایی؛ گسترش کروماتیزم، آزادی دیسونانس و فروپاشی تونالیته (که پلههای پیاپی از یک فرآیند شمرده میشوند) به یکدیگر جوش خوردهاند.
پندارهای پیوند دهندهی این شاخه، تا دهههای ۱۹۵۰-۱۹۶۰ که اولین واکنشهای هنرمندانهی جدی در برابر مفاهیم موسیقایی این جریان اصلی (و نه خود پندار پیشرفت خطی) و بعدتر در دههی ۱۹۸۰ در نقد هنری -و پیرو آن موسیقیشناسی و نقد موسیقی- در برابر ایدهی پیشرفت و فرگشت در موسیقی هویدا شد، همچنان مهمترین نوع نگاه به تحول در موسیقی به شمار میرفتند.
اکنون میتوان دید که چگونه «گسترش» (Development) (یا توسعه) که کمتر با «بهبودی» یا «بَر شدن» پیوند دارد، و از آن بیشتر «دگرش» (Variation)، «تبدیل» (Conversion)، «جابهجایی» (Shift)، «تحول» (vicissitude) و «دگرگونی» (Change) که مفهومهایی بیسو هستند، در اندیشهی آهنگساز-اندیشمندان مکتب دوم وین به «فرگشت» (Evolution) (آن هم نمونهی شبه داروینی) یا «پیشرفت» (Progress) که پندارهایی آشکارا سمتوسودار هستند، دگردیسی یافتند.
شبکهی آفتاب شمارهی ۷
۱ نظر