توجه: این درسنامه/گزارش، پیشنویس است و هنوز ویرایش نهایی نشده است. برخی مثالها و نقلها نسبت به آنچه حقیقتا در کلاس رخ داده، مورد بازبینی قرار گرفته و دقیقتر و مشروحتر نوشته شدهاند.
اولین بخش از درس «مسایل عملی نقد موسیقی» در قالب ششمین جلسه از کارگاه آشنایی با نقد موسیقی توسط «آروین صداقت کیش» روز چهارشنبه ۲/۱۲/۱۳۹، ارائه شد.
در ابتدای بازبینی و بررسی تمرینهای انجام شده در جلسات گذشته، به دلیل آن که بعضی از شرکتکنندگان غایب بودند به جلسهی دیگر موکول شد. اما پیش از شروع درس، مدرس با اشاره به یکی از تمرینهای انجام شده در جلسات گذشته حاوی نکاتی دربارهی رنگ صوتی ویژهی «گروه پایور» و مقایسهی آن با رنگ صوتی گروههای دورهی قاجار بود، یادآوری کرد که با توجه به عدم حضور نویسنده بررسی دقیق به جلسهی آینده موکول میشود اما برای این که تصوری به دست آوریم از این که رنگ صوتی قابل شنیدن در آثار «فرامرز پایور» هم در طول زمان تغییر کرده است و دوری از توهم ایستایی در موسیقی ایرانی، نمونههایی از آثار پایور در دورههای مختلف («مارش ماهور» اثر «درویش خان» از مجموعهی «آثار درویش خان»، بخشهایی از مجموعهی هفت پیکر، «پیشدرآمد همایون» از مجموعهی «گروهنوازیهای پایور»، قطعهی «دردشت» از مجموعهی «ارغوان») پخش کرد و گفت باید توجه داشت که گروههایی که این نمونهها را اجرا کردهاند دقیقا یکی نبودهاند علاوه بر این سازآرایی خاص هر یک از آهنگها هم باید در نظر گرفته شود اما با حذف همهی این تفاوتها هنوز هم تغییر رنگ صوتی واضح است. البته ویژگیهایی مانند دقت در کوک و هماهنگی نوازندگان در اغلب موارد تکرار شده است که تاثیر مستقیمی بر رنگ صوتی شاخص این گروهنوازیها ندارد.
در مرحلهی بعد، بخشهایی از «شاید چنین باشد، شاید» دربارهی مجموعهی شنیداری «گوش ۴» نوشتهی آروین صداقتکیش در مجلهی فرهنگ و آهنگ شمارهی ۲۳ و ۲۴، که اختصاص به نقد کوتاه قطعهی «خوو» ساختهی «مارتین شمعونپور» داشت، خوانده شد:
«[…] خوو از این نظر در میان قطعات این مجموعه منحصر به فرد است. آهنگساز به صراحت داستان آفرینش قطعه را بیان کرده (هر چند خود داستان از نظرگاه موسیقایی گنگ است) اما نام قطعه معنای خاصی را بازنمیتاباند. این واژه اگر هم معنایی دارد، چنان دور از ذهن است که تقریبا میتوان فرض کرد چیزی را به یاد شنونده نمیآورد. تصویری که به گفتهی خود آهنگساز («مارتین شمعون پور») محرکِ ساختن این آهنگ شده نیز بسیار عجیب و غریب است؛ آواز خواندن ماری که در رویای آهنگساز بوده.
[…] شیوهی بسط و گسترش مواد ملودیک به گونهای است که کیفیتی غریب به موسیقی میبخشد. کیفیتی که شاید در خور نام کاملا خالی شده از معنای این قطعه باشد.»
همان طور که از این فرازها مشخص است، تفسیر شکل گرفته در مورد این قطعه، بر اساس (احتمالا) بیمعنی بودن عنوان قطعه (یا در بهترین شرایط دور از ذهن بودن آن) بنا شده و گسترش یافته است. اما، حقیقت این است که «خوو» در زبان آسوری به معنای «مار» است و بنابراین کل نیروهای شکل دهندهی این متن جهتی اشتباه دارند. به گفتهی مدرس این نمونهی دیگری است از آنچه در هفتهی گذشته در جریان بررسی تمرین «نیوشا مزیدآبادی» به آن اشاره شد؛ یعنی یک محرک اشتباه میتواند زنجیرهای از استدلالها، شواهد و حتا مدارک عینی استخراج شده از قطعه را در چارچوب تفسیری کاملا ناردست (برای تقویت خود) قرار دهد.
بحث جلسهی ششم از موضوع «مرجعیت نقد/نقدگر» و با این پرسش آغاز شد که چه چیزی مرجعیتی برای فعالیت نقدگرانه به آن معنیهایی که قبلا در کلاس برشمرده شد، ایجاد میکند و چه چیزی نتایج یک نوع اندیشدن دربارهی موسیقی را ارزشمندتر از دیگر گونهها میسازد؟ چه چیز به یک منتقد اعتبار بیشتری از دیگران میبخشد تا دربارهی اثر موسیقی اظهار نظر کند (به وسیعترین معنی ممکن این کلمه)؟ معیار چنین مرجعیتی چیست؟ مدرس اشاره کرد که به هر حال ما برای نظر منتقدان مرجعیتی برابر با عموم نظرات قایل نیستیم. وقتی نقدی چاپ میشود خودبهخود (به ویژه بسته به جایی که در آن منتشر شده است) اعتبار پیدا میکند. پس پرسش از مرجعیت نقد/نقدگر پرسشی بهجاست.
۱ نظر