۴. تمپو تغییری در این سبک ندارد. ریتم نیز (در صورت وجود) بسیار ساده و پراز عناصر تکرار شونده است. از این رو به نظر می رسد مهمترین ویژگی این سبک سادگی فرمی و محتوایی آن باشد: آنچه که در سادگی صدای یک ناقوس وجود دارد. شیوه ابداعی پارت متأثر از صدای ناقوس است و هارمونیک های ناقوس یا زنگ، نقش مهمی در این سبک ایفا می کنند. گذشته از اینکه ناقوس برای پارت منبع الهامی مهم بوده، خصوصیات ویژه آن بواسطه شکل، هارمونیکها و شیوش منحصر بفردش بسیار مورد توجه او بوده است.
در موسیقی تینتینابلی هم تک نغمه ها تداعی گر و تقلیدکننده صدای ناقوس اند (مانند لحظۀ آغازین فور الینا) و هم در برخی کارها، صدای ناقوس، خود بخشی از موسیقی است (مانند cantus in memory of benjamin britten). این نوع سادگی در سبک تینتینابلی تا حدودی متأثر از مکتب “سادگی نو” (New Simplicity) در موسیقی آلمان اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد نیز بود(۱۳).
۵. اما از نگاهی عینی تر، مهمترین ویژگی ساختاری که در واقع عرصه حضور عناصر پیش گفت است، وجود دو بخش عمده در بافتار سبک تینتینابلی است: بخش ملودی و بخش تریاد تونیک که “پل هیلی یر” آنها راM-voice و T-voice نامیده است(۱۴). اولی خلاصه شدهMelody voice به عنوان خط ملودی و دومی خلاصه شده Tintinabuli voice، به عنوان بخش تینتینابلی موسیقی است. T-voice تماماً شامل نوتهای تریاد تونیک است، مگر در مواردی استثنایی.
این دو بخش که در بافتی هموفونیک، بن مایه سبک تینتینابلی را تشکیل می دهند، چنانکه خواهیم دید رابطه ای از پیش تعیین شده یا به تعبیر پارت، ازلی و ابدی با یکدیگر دارند. البته این رابطه مشخص و از پیش تعیین شده، چنانکه خواهیم دید حالت های مختلفی دارد که از قطعه ای به قطعه دیگر متفاوت خواهد بود.
پارت در تعابیری یزدان شناسانه،M-voice و T-voice را همچون گناه و بخشش، زمین و بهشت، روح و جسم و در جایی آنرا همچون دوگانگی درونی انسان معرفی می کند. دوگانگیی که در رابطه ای چون ۱= ۱+ ۱ نمایان است و بازگوی آن است که این دوئیت نهایتاً در یک وجود جمع شده اند.
وجودی که در اینجا تمامیت موسیقی را شکل می دهد. M-voice دنیای درونی و ذهنی انسان، متکثر از گناهان هرروزه و T-voice به منزله بخشش ازلی و ابدی است.(۱۵) اما ایده موسیقایی پارت در بکارگیری این دو بخش تا حدود زیادی یادآور موسیقی قرن هجدهم بوده و آرایشی شبیه کانتوس فیرموس دارد. به عبارت دیگر آزادی عمل خط ملودی و محور قرار گرفتن آن از سویی و طرح تریادی که در خط تیتینابلی آنرا پشتیبانی می کند متأثر از کانتوس فیرموس بوده است.
هیلی یر سه حالت کلی برای این دو بخش برشمرده و با استفاده از یک گام لا مینور این حالت ها را به شکل زیر دسته بندی می کند(۱۶):
i:
T همواره بالاتر از M قرار دارد: Superior
ii:
T همواره پایین تر از M قرار دارد: Inferior
iii:
موقعیت T گاه در بالا و گاه در پایین M متغیر است: Alternating
(نوت های سفید، گام لامینور به منزله M-voice و نوتهای سیاه، تریاد تونیک به منزله T-voice هستند)
پی نوشت
* (نغمه نگاری قطعه فور الینا اثر آروو پارت)
۱۳- این مکتب علیه آوانگاردهای دهه های پنجاه و شصت اروپا شکل گرفت که با اسامی دیگری همچون “inclusive composition” “new subjectivity” , “new inwardness” , “New Romanticism” , “New Sensuality” , “New Expressivity”, “New Classicism”, و “New Tonality”نیز شناخته می شود. کارل هاینس اشتوکهاوزن را می توان از اولین نمایندگان شناخته شده این نوع تفکر در دنیای موسیقی دانست.
۱۴- Hillier.1997: 90
۱۵- ibid:93
۱۶- :۸ ۲۰۱۲؛Kongwattananon
۱ نظر