نشانههای مشترک میان ما، همان درد و رویاست که در نقطهای دور، خانه را جان داد و خاک را آهنگِ دیگر. دور از وطن، نَفَس مهار ندارد و زمین فرجامی تراژیک میگیرد و موسیقی میخواهد اعتراض از طبیعت جماعتی را عرضه کند که در خیابان امروز من پرسه میزند. تجربهای که بیم و اضطراب را از گذشته آورد و از حال برد. و این همان خرق عادت است که از نظم اجتماعی دور شده و موسیقی ما را تنها گذاشته است. نتیجتا برای رهایی از این برزخ عمومی، تلاش جانکاه برای بازیابی موسیقی باید بهدور از فردیتِ انضمامی باشد که در گرو تجدد آمرانه است و گاه هم در زیر لوای گفتمان مدرنیست ایرانی جا خوش میکند.
غالب اهالی موسیقی ایران به کمک ابزار مدرن لهیده یک قرن پیش، خود را راهی خانقاه کردهاند و گروهی دیگر آینده غریب اندیشه در مدرنیته ایرانی را در رودررویی با اهالی ادبیات همعصرشان، مزهمزه کرده و حتی به این درک هم نرسیدند که بعد از انقلاب مشروطه بهوسیله رسالت اجتماعی و تاریخ نوشتار، دورنمای زمان حال را باید از طریق چالش و مواجهه با فرآوردههای تخیل، فراهم کنند.
در دورانی که شرایط نوسازی شتابزده و دستوری با بنیهای سیاسی در ایران شکل میگرفت و تنها بخش اندکی از آن به دفاع از فرهنگ بومی اختصاص داشت، مدرنیته ایرانی در همآمیزیاش با اسطورههای ایرانی فاجعه آفرید، که البته در مقطعی کوتاه این همسازی به دیالکتیکی روشنگر مبدل شد. ثمره این همآغوشی در موسیقی، ردای دروغین «فاوستی» بود که از نو بر تن عدهای منتخب رفت. در طول این سالها با تغییر جریانهای مختلف سیاسی بسیاری از هنرمندان و حتی جریانسازهای موسیقی، رنگ و لعاب آن ردا را مدام تغییر دادند و چهرهبهچهره شدند و هنوز این راه ادامه دارد.
تعداد اندکی از مستعدین موسیقی این نظم سرکوبگر و ماسکه را بههم ریختند و راه برونرفت از حصارهای اساطیری صرف را فراهم آوردند و با تکیه بر تخیل قومی و ملی خویش، شکل گفتمان را به سوی مهار همزمان قدرت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سوق دادند.«علی رهبری» جزو این گروه بود که مادرِمرده وطنِ موسیقی را بزک نکرد. اگر هنوز چراغ موسیقی در ایران سوسویی دارد و گاه بهروایتِ واقعی اجتماعی بدل میشود، ثمره انرژی سترگ و مضاعف انسانهایی است که موسیقی را در هوای آزاد تنفس میکنند.
«علی رهبری» خیلی زود دریافت که نیازهای گروههای اجتماعی و آرزوهای انسانی میتواند به بدعتها و نوآوری بینجامد. برای همین باید فراتر از دریافتهای ذهنی و عملکردهای اجتماعی نگاه موسیقاییاش را به بخشهای اساطیری و حماسی رهنمون کند. تمامی چهرههای تاریخساز از همین طریق قلب زمانشان را نشانه رفتند و بدون هیچ واسطه دُردانهای جهانبینی و هویت انسان ایرانی را توسعه دادند. هراس از کویر برای رهایی و آزادی همیشه با التهاب و رنج بوده است و برای اینکه قدرت فرهنگی جامعه در خدمت بخشی از طبقات متفرعن ستیزهجو قرار نگیرد، باید نقطههای کانونی تجدد آمرانه را کنار زد و باغ خیالانگیز هنر را در اختیار اشخاصی گذاشت که دلشان همواره با مردم و آغوش گرم و ایمنشان مکان امنی در سرای پراضطراب هنر برای تمامی دوستان این عرصه است.
هدایت ارکسترهای موسیقی اگر قرار باشد صدای معاصر تمامی اقوام ایران باشد و حکایتش چون پیش به مرثیه بدل نشود، باید از منافعی که ناعادلانه در چنگال پیچدرپیچ عدهای کارگزار بخیل قرار گرفته رها شود و به آفتابی بدل گردد که بر بالای بام خانه تمام انسانهای نیلوفری بدرخشد. علی رهبری به دلیل تمام تواناییهایش در رهبری ارکستر و آهنگسازی و همچنین تجربه و تسلط قابل تقدیرش در موسیقی، بهترین گزینه برای بازگرداندن این فرزند راندهشده است. چرا که در جایگاهی قرار گرفته که دیگر نیازی برای کسب شهرت و اعتبار نخواهد داشت. در فضایی که بیش از پیش به عجز و ناتوانی و استیصال بدل شده و عدهای نارَس سوار بر موج با چپیدن در کلوپها و تیمهای پوشالی میکوشند تا رقیب و رفیق را از دور خارج کنند، نباید قهرمانان را به استیصال انداخت که «شبنشینی زندانیان در زنجیر» را آرزو کنند.
ما تبار سنت پهلوانی و اهورایی را در فرهنگ و تاریخمان از دست دادهایم. حتی گونههای زمینی این آیین پهلوانی را و به دلیل دور شدن از خصوصیات جهان این دوره جنگستیزی را بهجای دوستی و دلیری برگزیدیم. به این ترتیب شیوه تولید کلان در هنر را به خلق ترجیح دادیم. ثمرهاش این میشود که علی رهبریها در آن سوی مرزهای ایران به قدوقواره ارکسترهای غیرایرانی میافزایند و ما اینجا کوتولهها را پروارترو ما همان«… خوار و بینصیب.»
و اما گفته نیچه کلام آخر است: «اما روزی، در روزگاری قویتر از این روزگار روبهتباهی ناباور به خویش، باید نزد ما فراز آید آن انسانِ نجاتبخش با عشق و خوار داشت بزرگش، آن جان آفریننده که نیروی زورآورش، وی را از هر کنارهگرایی و هر عالم فراسو یکباره بَرکَنده است و مردم، خلوتگزینیاش را بهخطا گریز از برابر واقعیت گمان کردهاند. حال خلوتنشینیاش جز فرورفتن و نقب زدن و رخنه کردن در واقعیت نبوده است، چنانچه روزی چون دوباره پدیدار شود با خود نجاتِ این واقعیت را خواهد آورد؛ نجات از نفرینی که آرمان فرمانروای تاکنونی بر آن نهاده است.»
روزنامه شرق
۱ نظر