فراز بعدی از «ادوارد تی کُن» بود که مقالهاش، «مرجعیت نقد موسیقی» در فصلنامهی ماهور شمارهی ۳۷ در جلسهی ششم نیز مورد اشاره قرار گرفت:
«موضع من با استدلالی که هم جنبهی عملی دارد و هم جنبهی نظری حمایت میشود، جنبهی عملی تا اندازهای مانند احکام مذهبی است. تنها با فرض وجود و قابلیت اصول استانداردی که تاویلهای یک اثر باید با آن به محک آزمون زده شوند میتوان از انحطاط اجراهای موسیقی و تبدیل آنها به بیان دلبخواه شخصی، و از تبدیل نقد به ممارست در شرح شخصی ممانعت به عمل آورد.
در اینجا نقش دانشپژوه تاریخ حیاتی است. تنها به یاری اوست که ناقد و اجراکننده میتوانند به درک شرایطی که خلق موسیقیهای گذشته را احاطه کرده بودهاند، اجبارهایی که آهنگسازان به آنها تن میدادهاند، و نیز طیف امکاناتی که پیشاروی آنها وجود داشته است نائل شوند. بدون چنین درکی، دانش تاویلگر از زبان آهنگساز ناکامل و، در نتیجه تلاشهای او نیز برای مستقر کردن یک استاندارد غیر قابل اعتماد خواهد بود.» (ص ۸۷)
مدرس پس از خواندن این نمونه گفت افزون بر این دو گزیده، متن کوتاه دیگری هم هست- نوشتهای کوتاه که دربارهی وضعیت نقد روزنامهنگارانهی موسیقی در آمریکا در نیمهی اول قرن بیستم نوشته شده است- که چند جلسه است سبک و سنگین میکنم باید آن را بخوانم یا نه؛ اما امروز بالاخره تصمیم گرفتم خوانده شود:
[…] A thick tangle of prejudices, inherited formulas and catchwords, a prodigious lack of information, and an unbelievable ignorance of musical literature […]
[…] درهمتنیدگی انبوه تعصبها، فرمولها و تکیه کلامهای موروثی، فقدان حیرتآور اطلاعات، و بیخبری باورناپذیر از نوشتارهای موسیقایی […]
به نظر مدرس، این نوشتهی «پاول هنری لنگ» موسیقیشناس از متن مقالهی «Ecce Criticus» (اینک نقد) نمود خوبی از وضعیت روزنامهنگاری موسیقی- در اغلب موارد- بوده است. همین عبارات را با شدتی چند برابر میتوان برای وضعیت فعلی در ایران نیز بهکار گرفت.
پس از این مقدمهی نسبتاً طولانی از مسایل پراکندهی مرتبط با جلسات گذشته، درس جدید (مسایل عملی نقد موسیقی (۲)) که مسایلی را پوشش میداد که همگی به نوعی با زمان پیوند دارند، آغاز شد.
زندگینامه نخستین عنوان مطرح شده بود که در نقد مورد استفاده است. منظور از استفاده از زندگینامه در اینجا تنها آوردن زمان تولد، ازدواج و مرگ هنرمند نیست بلکه آن است که پیوندی ژرف میان ایدههای شکل دهندهی نقد و ویژگی یا ویژگیهایی از زندگینامهی هنرمند برقرار باشد:
«بهرهگیری از زندگینامه از نمونههای بسیار پیش پا افتاده مانند اختصاص دادن یک بند به معرفی زندگینامهی آهنگساز آغاز شده و تا نمونههای پیچدهتری که قصد دارند ارتباطی میان بخشی از ویژگیهای اثری (یا آثاری) از آهنگساز با قسمتی از اطلاعات زندگینامهای او برقرار کنند گسترش مییابد.»
تا آنجا که میدانیم نقدهای نوشته شده بر اساس زندگینامه (به مفهومی که گفته شد) استعداد زیادی برای به میان کشیدن پای روانشناسی آهنگساز دارند.
در نقدهای فارسی گاه در حد یک بند اطلاعاتی از پیشینهی آهنگساز داده میشود که نوع بسیار سادهی بهرهگیری از زندگینامه است.
این نمونه که از «غروب روی سیم سهتار» نوشتهی «نیوشا مزیدآبادی» در روزنامهی شرق (و بازنشر در وبلاگ مرورستان) انتخاب شده است، به خوبی استفادهی اولیه را مینمایاند:
«شعاری از نوازندگان برجسته حال حاضر سهتار است. او با مکاتب مختلف سهتارنوازی قدما مانند ابوالحسن صبا، سعید هرمزی، یوسف فروتن و احمد عبادی آشناست و نزد اساتید بزرگی چون محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، داریوش طلایی و دیگران به هنرآموزی پرداخته است. او علاوه بر آنکه شیوه قدما را میداند در موسیقی امروز دست به نوآوری زده و تجربیات خوبی در زمینه موسیقی تلفیقی به دست آورده و با هنرمندان داخلی و خارجی زیادی همکاری کرده است. مسعود شعاری در سال ۸۰ گروه “همساز” را با محوریت ساز سه تار تشکیل داد که تاکنون کنسرتهاى متعددى را در تهران و شهرستانها برگزار کرده است.»
یا این نمونهی دیگر که پیوندی انداموارتر با فرآیند نقد یافته است، از «محمدجمال سماواتی» دربارهی نوار «کوهسار» از علی اکبر شکارچی در آدینهی شمارهی ۱۴:
It was extremely interesting physiologically to compare the compact thickness of Beethoven’s skull and the fine, almost feminine thinness of Schubert’s, and to relate them, almost directly, to the character of their music. (Breuning 1886)
مقایسهی تراکم ضخامت جمجمهی بتهوون و لطیفی و نازکی تقریباً زنانهی جمجمهی شوبرت، و مرتبط کردن آنها، تقریباً به طور مستقیم با شخصیت موسیقیشان، بینهایت از لحاظ اندامشناسی جالب است.
۱ نظر