گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

منبری: الگوی من استاد دهلوی بود

رویکرد این دو استاد کاملاً متفاوت هست. چه کردید با این تفاوت؟

درست است. من همزمان پیش این دو استاد می رفتم و هر دو هم از این مسأله مطلع بودند. آقای دهلوی در منزل خودشان و آقای مشایخی در دانشگاه تهران. آقای مشایخی خیلی مستقل و آزاد فکر می کنند. به من و همکلاسی هایم تمرینهای خوبی می دادند. من می خواستم ایشان بدانند که گرایش من به سمت موسیقی ایرانی و ملی و شیوه اساتید وزیری و خالقی و دهلوی هست و دغدغه من ورود به موسیقی آوانگارد غرب نیست.

شاید بشود در حوزه موسیقی ایرانی هم رویکرد مدرن داشت کما اینکه کارهایی شد و امروز هم هست اما من تمایلی به کار در حوزه موسیقی دودکافونیک نداشتم و می خواستم از این نظر من را از شاگردان دیگر متمایز کنند. می خواستم موسیقی جدی ایرانی کار کنم. موسیقی ملی و ارکسترال به سبک قدما ولی با زبانی امروزی تر.

الگوی اصلی من خود آقای دهلوی بود. می دانید که در آن دوره گرایشات سنتی محض هم بودند که من به آنها هم تمایلی نداشتم. همچنانکه استادم پایور هم نداشت. مرکز آن جریان هم که می دانید کانون هنری چاووش بود. البته همان کانون چاووش را هم ما می رفتیم.

قبل از انقلاب بود و در واقع بعد از مکتب صبا، آقایان شجریان و لطفی، استارت کانون چاووش را زدند. بعدها آقای شجریان، ‌آقای ناظری را به کانون معرفی کردند و خودشان دیگر از کانون جدا شدند. ایشان از من و چند تن از دوستان دیگر که شاگردشان بودیم خواستند که در کلاس آقای ناظری شرکت کنیم تا کار ایشان با رونق در این کانون شروع بشود.

ما هم اطاعت کردیم و صرفاً به عنوان مستمع در این کلاسها حضور یافتیم. آواز نمی خواندیم و ایشان ضمن اظهار لطفی که به ما داشتند با شاگردان خودشان کار می کردند. آقای شجریان بعد از انقلاب در دانشگاه تهران دانشکده هنرهای زیبا کلاسهای جواب آواز داشتند که ما در آن دوره ها شرکت کردیم.

دانشجویان با سازهای مختلف در این کلاسها شرکت می کردند. ما می خواندیم و این افراد جواب می دادند. البته دانشجویان پیشرفته در این کلاسها شرکت داشتند.

در کلاسهای آهنگسازی آقایان دهلوی و مشایخی چه سرفصلهایی را کار کردید؟

آقای دهلوی روی بحث تلفیق شعر و موسیقی تأکید داشتند و تا حدودی ارکستراسیون ولی در کلاس آقای مشایخی به عرف کلاسهای آهنگسازی موضوعات مشخص بود. هارمونی،‌ کنترپوان، ‌فرم و کمپوزیسیون و غیره. کم کم من ملودی هایی نوشتم و پیش اساتید بردم که مصادف شد با خدمت سربازی من که در دوره جنگ بود و شش ماه اخرش را که پاییز و زمستانی بود در کردستان بودم که دوره بسیار سختی هم بود، خصوصاً‌با روحیاتی که من داشتم و وضعیتی که در دل آن خدمت سربازی رفته بودم.

از وسایلی که همیشه در آن دوره با خودم داشتم یک دیاپازون بود، یک کتاب سلفژ و مضراب سنتور. حتی یادم هست که در دوره ‌آموزشی، ‌عصرها که همه در آسایشگاه استراحت می کردند، من روی سکوی میله پرچم گوشه ای می نشستم و با برنامه ریزی مشخصی تمرین می کردم. مثلا نیم ساعت سلفژ می کردم، نیم ساعت مضراب کار می کردم روی پا تا دستهایم خشک نشوند. این سماجتها را داشتم تا به قول معروف موسیقی در من زنگ نزند. چه بصورت عملی و چه در ذهنم.

بعد از خدمت سربازی سراغ شغل آزاد هم رفتم ولی موسیقی آرامم نمی گذاشت. حتی با اینکه در آن دوره می دانستم که فعالیت در موسیقی آزادی عمل چندانی ندارد و بینهایت دشوار است اما نمی شد آن رها کنم. در موسسه رسام هنر به تدریس مشغول شدم و در کنارش آموزشگاههای دیگر و نیز تدریس خصوصی هم در منزل داشتم.

سعید یعقوبیان

سعید یعقوبیان

متولد ۱۳۵۸ تبریز
کارشناس ارشد علوم اقتصادی و برنامه‌ریزی از دانشگاه علامه طباطبایی ۱۳۸۶
نوازنده‌ی تار و سه‌تار، منتقد و پژوهشگر موسیقی

۱ نظر

بیشتر بحث شده است