این چارچوب، دو چارچوب پنهان دیگر را در دل خود داشت؛ گذشتهٔ درخشان که روزگاری این سرزمین از سر گذرانده، عظمتی – گاه – خیالی که شاید کارکرد اصلیاش متوازن کردن تحقیری بود که یک فرهنگ در جریان آگاه شدن از چارچوب نخست (عقبماندگی) تحمل میکرد؛ پناه بردن به نشئهٔ افتخاری در گذشته. چارچوب فکری دیگر آن بود که تقصیر وضعیت شرمآور موجود بر گردن یک عامل «بیگانه» (یا مجموعهای از آنها) انداخته میشد.
پیونددهندهٔ همهٔ این چارچوبها نیز نوعی ملیگرایی بود که بر عظمت یک میراث تاریخی و هویت ملی یکپارچه (اما برخلاف تصور خود کنشگران، در آن زمان در حال شکلگیری) تکیه داشت و میکوشید راهی به سوی روشنایی بجوید.
از دیدگاه کسانی که در آن دوران میزیستند فساد شوم اواخر دورهٔ قاجاریه نیاز به درمان داشت و نهادهایی تازه را میطلبید تا بتوانند راه پیشرفت را هموار کنند. به نظر آنان بهبود اوضاع با نهادهای گذشته ممکن نبود.
همین امر هویت را در مجموع اندیشۀ آن روز بر دوگانهٔ به نهایت متضاد کهنه – نو یا خود – دیگری پایهریزی کرد (۳) که پیآمد آن بیشک گرامی داشتن میراث و اصالت (که از لحاظ تاریخی دورتر از عهد متاخرشان فرض میشد) و همزمان آرزوی دگرگون ساختن آن (به معنای بازگشت به شکوه گذشته) بود.
وزیری خود در این باره مینویسد: «در خاتمه امیدوارم هموطنان عزیزم و خاصه دوستداران موسیقی همت جدی به پرستاری او بگمارند تا در سایۀ علاقۀ ملی این هنر زیبای ایران که به شهادت تاریخ، مادر موسیقیهای ملل اسلامی و قسمتی از شرق بوده است، افتخار دیرین خود را دوباره بازجسته، موجب سرافرازی صنعتی فرزندان آب و خاک شود.» (۴)
شکوه از دست رفتهای که در نظر روشنفکر آن دوره خانه داشت با بسیاری چیزها به حق یا ناحق (از دیدگاه تاریخی) پیوند خورده بود؛ فکر یک جهان از میان رفته که به پندار آنان همۀ جنبههای زندگی در آن، نقطهٔ مقابل وضعیت اسفانگیز موجود (آن روزگار) بود.
شاید گویاترین نمونهای که میتوان در آن همین افسوس گذشته و ندای بیداری را دید منظومهٔ «رستاخیز شهریاران ایران» اثر میرزادهٔ عشقی است. پیام این منظومه جان کلام تفکر روشنفکری آن دوره و اندیشهٔ چیرهٔ روزگار بود: «در مقایسه با دوران طلایی ایران باستان، وضع روز ایران مایهٔ سرافکندگی است.» (۵) و نتیجهٔ چنین تفکری نیز بدون شک نوعی ملیگرایی با نگرش به افتخارات کهن (در این مورد بیشتر ایران پیش از اسلام) خواهد بود.
سخنرانیهای مشهور و انقلابی وزیری در سال ۱۳۰۴ (به ویژه سخنرانیهای دوم و سوم که مستقیما دربارهٔ موسیقی است) (۶) به خوبی چارچوبهای یاد شده و نکات برجستهٔ برآمده از آنها را در خود دارند: «خیلی از ملل دیگر، صنعتشان از صنعت ایران مشتق شده ولی اکنون به کلی جلو افتادهاند. […] موسیقی ما هم یکی از صنایعی است که به واسطۀ نداشتن وسائل و عدم اطلاعات علمی، ضعف و سستی مفرطی آن را فرا گرفته است.»
«در ایران قدیم موسیقی مقام خیلی مهمی داشته است، چنانکه یونانیها موزیک خود را به طور مباهات با موسیقی دربار شاهنشاه مشرق مقایسه نمودهاند. […] کتابهای موسیقی دارای یک نوع نتنویسی بوده […] این معلومات قبل از این که فرنگیها داخل در این مراحل بشوند وجود داشته است.
پی نوشت
۳- این تضاد، هویت برآمده را بسیار ناپایدار میساخت به حدی که میتوان تصور کرد در طول زمان باید به شکافی آشتیناپذیر بدل میشد و دستکم دو بار در حوزهٔ موسیقی چنین شد.
۴- وزیری، علینقی. «موسیقی چیست»، آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)، ۱۳۲۳، سال چهاردهم، شمارهٔ ۴: ص ۱۷۶.
۵- شهابی، هوشنگ اسفندیار. «از تصنیف انقلابی تا سرود وطنی: موسیقی و ناسیونالیزم در ایران»، ایران نامه، ۱۳۷۶، سال شانزدهم، شمارهٔ ۶۱: ص ۷۵.
۶- از دیدگاه تاریخی نظرات وزیری دربارهٔ صنعت (هنر) اندکی قبل از این سخنرانیها در یکی از معتبرترین نشریات روشنفکری آن روزگار (ایرانشهر) مطرح شده بود اما به نظر میرسد این سخنرانیها از آن رو که کنشگران را رودررو مورد خطاب قرار میداد و مسایلی ملموس را هدف گرفته بود، در دنیای موسیقی ایرانی طنینی بسیار نافذتر یافت.
۱ نظر