چهار سال پیش، تنها انتشار یک موزیکویدیو در پایان ماههای محرم و صفر، مانع از بازداشت یک نوازنده جوان شد. اما حالا، پس از گذشت چهار سال، او با حکم حبس مواجه است؛ نه به خاطر موسیقی، بلکه بهدلیل انتشار ویدیویی که در آن دختربچهای ۱۲ ساله بیحجاب حضور داشت. اینبار، ابزار برخورد، نه موسیقی، بلکه «اخلاق» عنوان شده است.
همان روزهایی که برای این هنرمند جوان، روزی خوش رقم خورد؛ پیمان یوسفی، نوازنده گیتار، از دزفول به تهران آمده بود تا مرا ببیند. جوانی پرشور، سراسر زبانه و آتش استعداد و عطش یادگیری، با آرمانهایی بزرگ و مسیری روشن.
با هم در پارک ساعی قدم زدیم، از کوچههای خاطرهانگیز حوالی منزل استاد همایون خرم گذشتیم و در کنار هتل میامی قدیم، پیمان با اشتیاق به تماشای تاریخ موسیقی ایران نشست. او و گروهاش، «سللا»، از معدود گروههایی هستند که سعى بر پیمودن راه گذشتگان موسیقى پاپ و ترمیم ستونهاى ترک خوردۀ امروز هستند که تلاش میکنند تا آهسته آهسته راه اساطیر این سبک را تداعى و ادامه دهند.
اما این عشق و اشتیاق، برای برخی مسئولان در دزفول، گران آمد. انتشار یک موزیکویدئوی ساده، با برچسب «فحشا» پاسخ داده شد. واژهای سنگین برای هنری مقدس که قرنها در این خاک زیسته است.
به مسئولان محترم این شهر تاریخی و اصیل باید گفت: «ما تهرانیها هم مانند شما جنوبیها، خونگرم و مهماننوازیم. تشریف بیاورید و میهمان ما باشید تا از خیابانهای تهران نشانتان دهیم فحشا کجاست،
و کجا تنها صدای بیپناه یک ساز است که میکوشد دیده و شنیده شود.
پیمان، جوان ۲۶ سالهایست با دستانی خالی، بدون هیچ حمایت مالی یا معنوی، اما با دلی پُر از عشق و آتشی در جان.
او با چشمانی خیس از رؤیا و ذهنی پر از نت، به خواب میرود و با امید به صبحی روشن، از نو آغاز میکند.
ای کاش به جای سرکوب، پشتیبان او و امثال او بودید.
ای کاش فرهنگ غنی جنوب را بستری میکردید برای شکوفایی جوانانی که جز عشق و هنر، سلاحی ندارند.
همانگونه که روزی جوانان خوزستان، با قلبی پاک در دفاع از وطن جان فدا کردند،
امروز نیز «پیمانها»، ریشههای تازۀ همان درختند؛
با سلاح موسیقی، در راه فرهنگ.»
یادمان نرود:
خدا در دل همۀ ماست و موسیقیدان، با تمام باور، ایمان و احساس، از دل ساز با خالق خویش سخن میگوید.
مولانا چه نیک گفته است:
«این علم موسیقی بر من چون شهادت است،
چون مومنم، شهادت و ایمانم آرزوست.»
۱ نظر