شاید بتوان در آوانگاری یک وزن جویباری نیز بخشهای مشترکی پیدا کرد اما این بخشهای مشترک عیناً به دنبال هم تکرار نمیشوند و همواره وجود چند نغمۀ دیگر، تکرار یک روند ثابت را دگرگون میکند. برای نمونه در وزن جویباری اول میتوان چنین بخش ثابتی را تشخیص داد:
اما در هر بار اجرای دور، دو هجا در میانۀ دور وجود دارد که دو بخش یکسان را از هم جدا میکند و در شروع دوباره، آن دو هجا دیگر وجود ندارد و باز در میانۀ دورِ بعد واقع شدهاند. بنابراین مجبوریم این دور را یک کلیت یکپارچه ببینیم یا حتی اگر از دریچۀ عروض، این وزن را بهصورت «مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فعل» بخوانیم (کمااینکه در عروض جدید این وزن را اینگونه در نظر میگیرند) گذشته از اینکه متشکل از سه رکن متفاوت است، نامتقارن بودن آن و ناهمسانی تأکیدها در آن، کماکان ما را به مفهوم دور ایقاعی نزدیک میکند. (۵)
نکتۀ دیگر در اینجا، به همان اختلاف واژهشناختی مفهوم دور در موسیقی و عروض برمیگردد. همانگونه که میبینیم در تمام نمونههایی که تا اینجا از شعر مولوی آورده شده، شعرها بنا به تعبیر عروضیشان، وزن دوری دارند، (۶) درحالیکه بر اساس تقسیمبندی ما ریتم در این ابیات، موزون است و حتی اگر الگوی ریتمیک آنها را بهعنوان یک دور ایقاعی نیز در نظر بگیریم این دورها ابتداییترین و سادهترین نوع از یک دور ایقاعی میتوانند باشند که شاید در عمل، کاربردی بیش از آموزش برای نوآموزان نداشته باشند.
وزنهای عروضی در شعر حافظ
در گزینش حافظ از وزنهای عروضی سنت ادبی قبل از خود، وزنهای جویباری غلبه داشتهاند و در شعر او وزنهای خیزابی درصد کمی به خود اختصاص میدهند. بر اساس نسخۀ غنی و قزوینی، حدود ۲۳% از غزلها در دیوان حافظ بر وزن «مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن» (سه رکن متفاوت) و حدود ۱۵% بر وزن «مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلُن» (چهار رکن متفاوت) هستند. در باقی غزلها نیز عموماً وزنها جویباریاند یا در پیوستاری که از آن صحبت شد بیشتر به جویباری بودن نزدیکاند. نوع اوزان جویباری حافظ طبعاً مجالی برای استفاده از قافیههای میانی و تقسیم شعر به مقطعهای خاص را نمیدهد (شفیعیکدکنی، ۱۳۸۹: ۴۱۶).
وزنهای عروضی در شعر مولوی
شعر مولوی عرصۀ حضور بسیار پررنگِ وزنهای خیزابی است، حتی مثنوی معنوی مولوی نیز که برخلاف دیوان شمس ساختارمند است و به لحاظ انگیزۀ سرایش متفاوت با عوالم دیوان شمس بوده، یک وزن ششتایی خیزابی دارد (فاعلاتن فاعلاتن فاعلات) و سراسر دیوان شمس پر است از چنین وزنهایی:
- مستقعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (ای عاشقان ای عاشقان … این کیست این، این کیست این … دزدیده چون جان میروی … و صدها مورد دیگر)
- مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (یار مرا غار مرا … مرده بدم زنده شدم … و…)
- مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (ندانستم که این سودا … و…)
- فعولن فعولن فعولن فعولن (جهان را بدیدم وفایی ندارد … و…)
- فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (دیده حاصل کن دلا آنگه ببین تبریز را … و…)
- مفعولُ مفاعیلن/ مفعولُ مفاعیلن (معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا و…)
- مفتعلن فاعلات/ مفتعلن فاعلات (نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست … و…)
- فعِلاتُ فاعلاتُن/ فعِلاتُ فاعلاتُن (بروید ای حریفان بکشید یار ما را … و…)
محیط موسیقایی حافظ
ارتباط حافظ با عمل موسیقایی، با نواختن و آواز خواندن، با موسیقیدانان و با دانش موسیقی چگونه بوده؟ بنا به شواهد فراوان، این ارتباط، مستقیم و پررنگ بوده است. شاید حافظ بهمدد آواز خوشی که داشته با ساز و موسیقی آشنا میشود (زرینکوب، ۱۳۷۷: ۲۱). از سوی دیگر لقب حافظ نیز در عصر او، در دو معنا بهکار میرفته: یکی حافظ قرآن و دیگری آوازخـوان و نوازنـده که در دورۀ تیموری بر کسان بسیاری اطلاق میشـده اسـت (فتوحی، افشین وفایی، ۱۳۸۸: ۸۵). «حافظ» در سدۀ هشتم لقب موسیقیدانان نوازنده و خوشآواز بوده و در دورۀ دوم عهد تیموری و در سدۀ نهم نیز بسیار شیوع داشت.
درود چه خوب و منظم به موضوع پرداخته شده سپاس