پیامدهای تاریخی این سمفونی که در زمان اجرا به عنوان قطعه موسیقیِ ساخته یک هنرمند خودی تبلیغ میشد در واقع معادله قدرت را به چالش میکشید. تحلیلگران با روشهای پردازش سیگنال دیجیتال دریافته اند که فرکانسهای غالب در ضبط اصلی ارکستر فیلارمونیک لنینگراد، بهطور غیرمعمولی در محدوده چند هرتز پایین تر از حد متعارف کوک شدهاند که این خود میتواند بازتابی صوتی از «فریاد خفهشده» هنرمند تلقی شود.
با چنین تحلیلهایی از سمفونی پنجم شوستاکوویچ میتوان چنین برداشت کرد که موسیقی کلاسیک میتواند همچون رمانهای جرج اورول یا نقاشیهای گویا، به مثابه رسانهای برای مقاومت پنهان تبدیل شود. امروزه سمفونی پنجم نه فقط به عنوان شاهدی بر استبداد استالینی، که الگویی برای هنرمندان در جوامع اقتدارگرا محسوب میشود.
به عنوان مثالی ملموستر از کارکرد اینگونۀ موسیقی میتوان به آهنگ «برای…» ساخته شروین حاجیپور در اعتراضات مدنی ایران اشاره کرد. آهنگی که جدای از موسیقی نه چندان جدیاش با اشعاری همراه است که مفاهیم و دردهای مشترک مردم را با صراحت بیان میکند و با استقبال مردمی کم نظیری مواجه میشود و عجیب اینکه علیرغم ریتم کم تحرکش مردان و زنان با آن میرقصند و رقص که طی چند دهه به عنوان هنری ممنوعه تحت قوانین سختگیرانه تقبیح شده بود به ابزاری برای بیان آزادی و هویت تبدیل میشود.
این حرکات بدنی که با موسیقی همراه بود را میتوان به نوعی بازپسگیری یک حق مسلم انسانی تلقی کرد. آهنگ «برای…» که به سرعت به یک زمزمه همگانی تبدیل شد، نه تنها بیانگر خشم و امید معترضان بود، بلکه به دلیل سادگی و قابلیت بازتولیدش، به ابزاری برای همبستگی اجتماعی بدل شد و نشان داد که چگونه موسیقی میتواند فراتر از سانسور، هویت جمعی را بازسازی کند و گفتمان رسمی را به چالش بکشد.
در شیلی تحت دیکتاتوری پینوشه نیز جنبش «نوئوو کانتو» (۸) (سرود نو) با آثاری از ویکتور خارا، به صدای مقاومت علیه سرکوب تبدیل شد. او با آهنگهایی چون «حق زندگی» نشان داد که موسیقی نه تنها میتواند روحیۀ مبارزان را تقویت کند، بلکه تاریخنگاری مقاومت را نیز بر عهده میگیرد. این آهنگها که در زندانها و اردوگاههای کار اجباری زمزمه میشدند، به زندانیان کمک کردند تا در برابر فشار روانی و جسمی تاب بیاورند.
خارا نهایتاً در جمع دانشجویان دانشکده فنی دستگیر و به همراه شمار زیادی از دانشجویان به استادیوم سانتیاگو منتقل شد. در آنجا استخوانهای دست و انگشتهای او را شکستند و از او خواستند در حضور سایر بازداشتشدگان آواز بخواند و او ترانه «ما پیروز خواهیم شد»، سرود مخصوص حزب اتحاد مردمی را خواند و در در نهایت روز ۱۶ سپتامبر ۱۹۷۳ جسد تیرباران شده او را در کنار خیابان پیدا کردند و مرگ او به افسانهای تبدیل شد که در فرهنگ شیلی مقاومت فرهنگی در برابر دیکتاتوری را جاودانه کرد.
پینوشت
8- این اثر را میتوانید در اینجا بشنوید.
۱ نظر