متاسفانه شاهدیم که این الگوی کارآمد تا عصر حاضر نیز ادامه یافته است. در اتحاد جماهیر شوروی حزب کمونیست از موسیقی برای ترویج آرمانهای «پرولتاریا» استفاده کرد و آهنگسازانی چون دمیتری شوستاکوویچ تحت فشار قرار گرفتند تا آثاری خلق کنند که با اصول رئالیسم سوسیالیستی همراستا باشد؛ آثاری که قرار بود روحیۀ کارگری را تقویت کرده و هرگونه انحراف «بورژوایی» را سرکوب کند. با این حال، شوستاکوویچ در آثارش، از جمله سمفونی پنجم، به شکلی زیرکانه نافرمانی خود را در قالب طنز و ابهام موسیقایی بیان کرد، امری که نشاندهندۀ محدودیتهای کنترل مطلق بر موسیقی است. این تنش میان دستورات حزبی و خلاقیت فردی، گواهی بر شکنندگی سلطۀ دیکتاتوری بر هنری است که ذاتاً چندمعنا و سیال است.
در ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷، موسیقی بهسرعت در معرض نظارت ایدئولوژیک قرار گرفت. حکومت نوپا، با نگاهی تقلیلگرایانه به موسیقی با برچسب «غربزدگی» یا «فساد اخلاقی»، تلاش کرد آن را تحت قوانین شرعی و انقلابی محدود کند. پخش موسیقی پاپ ممنوع شد و تنها آثاری که محتوای مذهبی یا در راستای اهداف حکومت بودند مجوز انتشار یافتند.
این سیاستها، که با ممنوعیت کنسرتها و تعطیلی مراکز آموزش موسیقی همراه بود، بخشی از پروژۀ فرهنگی بزرگتری برای همراستا کردن جامعه با ایدئولوژی انقلاب بود. با این حال، این کنترل هرگز کامل نبود و ظهور موسیقی زیرزمینی در دهههای بعد نشان داد که موسیقی میتواند از خلال شکافهای نظارتی، حیات خود را بازسازی کند.
در کره شمالی هنوز هم موسیقی به شکلی افراطیتر به ابزاری برای تقدیس کیم ایل سونگ و کیم جونگ ایل تبدیل شده است. آهنگهایی چون «سرود رهبر بزرگ» (۱) نه تنها در مراسم رسمی، بلکه در زندگی روزمرۀ مردم اجباراً پخش میشوند تا حس وفاداری و اطاعت را درونی کنند. این استفادۀ ابزاری از موسیقی، که با تکرار و شدت صوتی همراه است، به نوعی «مهندسی روان» شباهت دارد که هدفش فرمانبرداری کامل مردم است. پخش این سرودها از بلندگوهای خیابانی و حتی در مدارس، تلاشی است برای جایگزینی هرگونه اندیشۀ مستقل با روایتی یکپارچه که خاندان کیم را در مرکز آن قرار میدهد.
این نمونههای سوءاستفاده از هنر موسیقی که از دوران باستان تا امروز ادامه دارند، نشان میدهند که دیکتاتورها از موسیقی بهعنوان ابزاری برای سلطه و نماش قدرت استفاده میکنند، اما این سلطه همیشه شکننده است. ذات سیال و چندمعنای موسیقی، امکان تفسیرها و مقاومتهای پنهان را فراهم میکند، امری که در بخش بعدی به آن پرداخته خواهد شد.
پینوشت
1- از اینجا میتوانید بشنوید.
البته در ایران پس از انقلاب ۵۷ با آثار انتقادی اجتماعی – سیاسی با صدای مرحوم محمدرضا شجریان مواجه می شویم که تأثیرگذار یا حتی جریان ساز بودند.گویی محمدرضا شجریان بازتاب جامعه ی خود در قالب هنرمندی به ظاهر سنت گراست اما هر ساله او با تحلیل و آنالیز ابعاد مختلف جامعه و پیشرفت ها و پسرفت در قالب شعر و فضاهای مختلف موسیقی ملی ایران و همکاری با آهنگسازان نامی نتایج خود را با یک آلبوم بیان می کند.مثلا شادترین آلبوم او از نظر فضاسازی رسوای دل می باشد که کنسرتی در دبی است (۱۳۷۵) و در سه گاه گویی که هیچ شادی ای را به آن مقدار در آن سال تجربه نکرده است و سالها بعد باز هم در دبی و هم در سه گاه با همکاری مجید درخشانی به اجرا می پردازد که فغان و ناله و فسردگی در این اجرا کاملاً مشهود است.آلبوم های دهه ی ۱۳۷۰ وی سرشار از این مسائل است.می توان به تصنیف یاد ایام با شعر رهی معیری در آلبومی به همین نام که در آمریکا اجرا شده یا تصنیف بی همزمان از آلبوم سرو چمان با شعر جواد آذر اشاره نمود و هنرمندان دیگری که کم و بیش اشارت هایی به مسائل اجتماعی داشتند و نام بردن از آنها و بررسی آثارشان به طول و درازای این دیدگاه می انجامد.
اما به نظر من وجود یک پارادوکس بین دیکتاتور (کنترل) و هنرمند (نمادی از مقاومت) تا حدی لازم است؛زیرا دیکتاتور با کنترل خود محدودیت می آفریند و هنرمند نه تنها از ایدئولوژی های این خبیث بهره نمی جوید بلکه نظریات خود را با تکنیک های شخصی یا مشترک بیان می کند و لا به لای همه ی این اتفاقات نوآوری ها رقم می خورد.هنرمند برای آنکه آزادی عمل بیشتری داشته باشد اثری می سازد تا دیکتاتور و ملازمانش را به خود جذب کند و بعد از آنکه تحت حمایت آنها قرار گرفت هنر خود را به آنچه می خواهد هدایت می کند و گروه کنترل هم که اطمینان به این هنرمند ما دارند در مسیر او قدم می گذارند و این نمونه ای می شود از تأثیر هنرمند چه بر گروه کنترل و چه بر اجتماع و پس از مرگ هنرمند هم از او به عنوان یک نابغه یاد می کنند.البته همه ی این روابط باید در ظریف ترین شکل خود باشد تا هنرمند به هدف خود برسد.
شوستاکوویچ مصداق همین گفته است.با سمفونی شماره ی ۵ خود در دل کمونیست ها و استالین جا گرفت و آرام آرام پس از این ساخته ی خود به بیانی انتزاعی تر که خود می خواست (با توجه به رویدادهای مدرن و آوانگارد آن روزگار در موسیقی) دست پیدا کرد که در تعدادی از آثارش واقعاً بیانگر سبک شخصی آهنگسازی اوست؛گرچه امروزه دیکتاتوری به آنچه که در قرن بیستم و حتی قبل تر از آن بود معنا ندارد.گستره ی شبکه های مجازی و تمهیدات مختلف برای دور زدن موانع ورود به این فضاها راه را برای همه باز گذاشته است.در واقع چیزی به نام دیکتاتور در جوامع قرن ۲۱ وجود ندارد.این اصطلاح تشریفاتی است و فقط برای ترس بکار برده می شود؛لیکن خیلی ها به آن می خندند.
سپاس از گفتگوی هارمونیک و جناب ناظم پور بابت طرح این مسئله جذاب و چالش برانگیز