Posts by گیتی خسروی
روش سوزوکی (قسمت سی نهم)
من نزد خانم آندو درسهای هفتگی ویولونم را میآموختم. او به من پیشنهاد کرد که برای سال آینده در امتحان آکادمی موسیقی اونو ثبت نام کنم و همانطوری که خانم آندو میگفت من در آن آکادمی میتوانستم درسهای دیگر مربوط به موسیقی را آموزش ببینم و بگذرانم، خودم را آماده کرده بودم که در این آکادمیتحصیل کنم و برای آن شروع به آموزش و یادگیری کرده بودم. در نزدیکیهای امتحان که به توصیه خانم آندو به دانشگاه اونو می رفتم و کنسرتهای پایان تحصیلی را گوش می دادم، بطور ناگهانی ناامید و سرخورده شدم، روز بعد به دیدار خانم آندو رفتم و تمام مشاهداتم را برای او تعریف کردم.
روش سوزوکی (قسمت سی هشتم)
هیچ میل و خواستهای نداشتم، خودم را موظف میدیدم که صبحها ساعت پنج بیدار بشوم، چون کارگران هم به همین گونه کار را شروع میکردند این یک صدای درونی بود، صدای وجدان، صدای خدا که در کلمات تولستوی جا گرفته بود و من سعی میکردم آنها را در عمل محقق کنم. احتمالاً حسی در من در حال تحقق و اجرا بود، در هر حال من خیلی خوشبخت بودم به همین دلیل هم توانستم از سفر به کیشیما (Chishima) لذت ببرم.
روش سوزوکی (قسمت سی هفتم)
طبق معمول درهای کارخانه ویولون سازی ساعت هفت صبح باز می شد، اما از نظر کارکنان توقعی نبود که پدر من و ما بچهها که به مدیریت کارخانه تعلق داشتیم زودتر از ۹ صبح در آنجا دیده بشویم. از همان روز اول کار با خودم فکر کردم که در حقیقت من هم مانند بقیه یکی از کارکنان این کارگاه هستم؛ چرا باید برتری طلبی رئیس مآبانه داشته باشم؟ از نگاه انسانی به نظرم غیرعادلانه بود که اگر دیگران ساعت هفت صبح شروع به کار میکنند و من دو ساعت بعد از آن ساعت شروع به کار کنم و تصمیم بر این کار گرفتم. گمان میکنم این دید و برخورد را هم از تولستوی آموخته بودم!
روش سوزوکی (قسمت سی ششم)
بعد ها در زمانی که مدرسه بازرگانی را میگذراندم، تعطیلات تابستان را در کارگاه کار میکردم، در آنجا همه فوت و فن ساخت ویولون را آموختم مثلاً بخش هایی که با ماشین انجام میشد و بخش هایی که با دست انجام می گرفت (مانند لاک زدن و جلا زدن) تا اینکه مراحل ساختن ساز تمام و کمال به آخر می رسید و از همه مهم تر خوشحالی غیر قابل وصفی بود که از این تلاش و جد و جهد بدست میآمد.
روش سوزوکی (قسمت سی پنجم)
شبی از آن شب هایی که این پیشامد رخ داده بود، تمام حوادث را برای پدرم شرح دادم و مأیوس و سرخورده از او تقاضا کردم که بگذارد که من یکسال دیگر به مدرسه بروم. در حالی که بطور قطع من رد خواهم شد، او لبخند زد و گفت: “اوه خوب وضعیت به این گونه است دیگر!” چه لبخند باشکوهی! به نظرم میآید که با این حرکت تمام مشکل مرا حل کرده بود.
روش سوزوکی (قسمت سی چهارم)
دانشمندان طراز اول، هنرمندان، بازرگانان و سیاستمداران تنها زمانی در کارشان موفق میشوند که انسان هایی ممتاز، عالی و طراز اول باشند. برای بدست آوردن موفقیت باید در وهلهی اول انسانی عالی مرتبه بود، باید شخصیتی داشت. در چهار سال تحصیلی یعنی از سال اول تا سال آخر، من سخنگوی کلاس بودم، باید بگویم که من خیلی هم با هوش نبودم و نمره هایم به ندرت خوب می شدند اما تک تک شاگردان کلاسمان را دوست داشتم و برایشان احترام قائل بودم و آنها هم مرا دوست داشتند و چون شخصیتی مددکار و یاری دهنده داشتم، همواره مورد تایید و انتخاب آنها بودم.
روش سوزوکی (قسمت سی سوم)
در دوران مدرسه به اندازه ای به تکالیفم میرسیدم که در امتحان هایم مردود نشوم اما در عوض در صدد انجام کارهایی بودم که به وسیله آنها در جستجوی اهداف زندگیم موفق شوم و کتاب هایی درباره بوجود آمدن فلسفه غرب مطالعه کنم. شاید همه این ها با آشنایی با تولستوی در من شروع شد. من خودم را بطور کامل و با کوشش و تلاش فراوان به او و همچنین به گفته های اخلاقی و پند و اندرزهای کشیش دوگن (Dogen) با عنوان شوشوگی (Shushogi) که به شرح زیر شروع می شدند، اختصاص داده بودم:
روش سوزوکی (قسمت سی دوم)
مایل هستم که بگویم، از هفده سالگی بنای یک زندگی مناسب برای من پایهگذاری شده است. سال تولد من سال خاتمه مدرسه بازرگانی من بود. چیزی را که در آن زمان رخ داده، بارها تعریف کرده ام اما حالا اگر به آن بی توجهی کنم و آنرا نادیده بگیرم، بعد ها نمیتوانم فلسفه زندگیم را به روشنی تحلیل کنم. به این خاطر دوباره آنرا حکایت میکنم. یکی از روزها مثل همیشه به راه افتادم و به کارگاه ویولون سازی پدرم رفتم، کارگاهی که در آن هزار نفر مشغول کار بودند. در دفتر یک ماشین تایپ انگلیسی یافتم که برایم تازگی داشت. شروع کردم به کار کردن بر روی دکمه های آن.
روش سوزوکی (قسمت سی یک ام)
در آلمان، جائی که من بعد از جنگ جهانی اول به عنوان دانشجو زندگی میکردم، تورم اقتصادی شدیدی حاکم بود. هیتلر پدیدار و جنگ جهانی دوم آغاز شد. برلین دچار سردرگمی ها و ماجراهای پیچیده ای شده بود، همه از آلمانی و غیرآلمانی درگیر شده بودند؛ در آنجا حتی به دانشجویی مثل من پیشنهاد میکردند که: در فلان جا یک خانه پنج طبقه برای فروش موجود میباشد، شما میتوانید آن را در ازای حتی ۱۰۰۰۰ ین (Yen) صاحب شوید و من همیشه رد میکردم و میگفتم که برای پول درآوردن به آلمان نیامده ام.
روش سوزوکی (قسمت سی ام)
از همان ابتدای زندگی ام از روش، رفتار، اخلاق و نوع زندگی پدرم بسیار تاثیر گرفته بودم. در کنار زندگیش که سراسر جست و جو و تحقیق بود به من مهارت های بسیاری یاد داد که شیوه و راه و روش زندگی کردن صادقانه، یکرنگی و راستی و درستی را به همراه داشت. با تمام این اوصاف مقارن با بحران اقتصادی جهان در دهه بیست شرایط او نیز رو به وخامت گذاشت. امروزه سه خیابان در کنار یکدیگر به نامهای او مه ما چی (Ume – Machi) اوگو یسوماچی (Ugeusu – Machi) وهایاشی ما چی (Hayashi – machi) نامیده شده اند.