گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

ضیاالدین ناظم پور

ضیاالدین ناظم پور
متولد ۱۳۴۵ تهران
آهنگساز، نوازنده رباب، نویسنده

Posts by ضیاالدین ناظم پور

توهم در موسیقی و معرفی چند موسیقی‌ کلاسیک روانگردان (۴)

وی خاطرنشان کرد: اگر موسیقی خیلی آشنا باشد، می تواند توانایی داشتن یک تجربه جدید را کاهش دهد، زیرا شما قبلاً در زندگی خود تجربه ای با آن آهنگ داشتید. لیست موسیقی های پخش شده شامل آهنگ های “امبینت” و “نئوکلاسیک” توسط هنرمندان: برایان مک برید (Brian McBride)، الفور آرنالدز (Ólafur Arnalds)، آرو هنریکسن (Arve Henriksen) و گرگ هایینز (Greg Haines) بود.

توهم در موسیقی و معرفی چند موسیقی‌ کلاسیک روانگردان (۳)

آهنگ‌هایی که انتخاب می‌کرد باید برای ایجاد یک خلسه روانی (به لحاظ علمی) و با رعایت سرسختانه مقررات تحقیق علمی گردآوری می شد. وظیفه ای که هم به حساسیت خلاقانه و هم به احترام به چهارجوب سخت رویه علمی نیاز داشت. وی توضیح داد که نیاز به گنجاندن موسیقی در این کارآزمایی ها مستقیمن ناشی از علاقه به مطالعه داروهای روانگردان و در نظر گرفتن نحوه استفاده آنها در حوزه درمان است. یکی از اهداف اصلی کالج سلطنتی در تحقیق روی این مواد، بررسی نحوه استفاده از آن‌ها برای درمان بیماری‌های روانی مثل افسردگی است.ایده ترکیب موسیقی با روش درمان با روان گردان ها جدید نیست. این نکته مورد توجه علاقه مندان به موسیقی درمانی در همان دهه نیز بوده است. اما کالن در تلاش بود تا آن را در یک چارچوب محکم علمی قرار دهد.

توهم در موسیقی و معرفی چند موسیقی‌ کلاسیک روانگردان (۲)

موسیقی روانگردان که گاهی “psychedelia” نیز نامیده می شود طیف گسترده‌ای از سبک‌ها وژانرهای موسیقی را در بر می‌گیرد که تحت تأثیر موسیقی روان پریشانه دهه ۱۹۶۰ قرار دارد و خرده فرهنگی است مربوط به افرادی که از داروهای روانگردان مانند LSD، قارچ سایلوسیبین (۳)، مسکالین (۴)، دی‌ام‌تی (۵) برای تجربه توهمات دیداری و شنیداری استفاده می کردند. این وضعیت به نام سینستیزیا (synesthesia) به معنای تغییر وضعیت هوشیاری شهرت دارد یعنی شرایطی که در آن کسی از طریق حواس خود به روشی غیرمعمول چیزهایی را تجربه می کند، به عنوان مثال با تجربه یک رنگ به عنوان صدا، یا یک عدد به عنوان موقعیتی در فضا. یک فرد مبتلا به سینستیزیا ممکن است به عنوان مثال عدد ۲ را به عنوان یک عدد سبز و عدد ۵ را به عنوان یک عدد قرمز ببیند.

توهم در موسیقی و معرفی چند موسیقی‌ کلاسیک روانگردان (۱)

همه ما اصطلاحاتی چون موسیقی توهم‌زا، روان‌گردان و امثال اینها را شنیده‌ایم و گه‌گاه از آنها استفاده می‌کنیم و اغلب این واژه‌ها را مختص یکی از زیر شاخه‌های موسیقی راک می‌دانیم. باید گفت این شناخت ناقص شامل همه ماهیتِ موسیقیِ روان‌گردان نمی‌شود. ابهام در تعاریف دقیق و علمی این اصطلاحات می‌تواند در بیان و فهم دقیق مطالب مرتبط با این کلمات چالش ایجاد کند. در این نوشتار سعی دارم ضمن ارایه تعریفی دقیق از واژه‌های «توهم» و «روان‌گردان» از منظر بیولوژی، به معرفی موسیقی‌هایی که بار این برچسب را به دوش می‌کشند بپردازم و در نهایت به پاسخ این سوال بپردازم که: آیا موسیقی‌های کلاسیک (با تعریف عرفی آن) می‌توانند توهم‌زا باشند؟ و در بخش دوم مقاله به معرفی موسیقی‌های کلاسیک روان‌گردان خواهم پرداخت.

جادوی تکرار (۶)

در رویکردی دیگر اگر بخواهیم لیستی شامل چندین کلمه را به هر دلیلی حفظ کنیم، معمولا آنها را مرتبا تکرار می‌کنیم و یا ممکن است آن کلمات را بر یک ریتم یا حتی یک ملودی سوار کنیم تا بهتر در خاطرمان بماند. هنگامی که یک صدا به شکلی غیر قابل تفکیک به صدای بعد از خود وصل می‌شود، آن صداها «موسیقایی»» به گوش می‌رسند هرچند صداهایی غیر موسیقایی باشند و تکرار این اثر را تشدید می کند.

جادوی تکرار (۵)

با این وجود همیشه تعبیر آنها این بود که وقتی جمله‌های شنیده‌شده به شکل لوپ پخش می‌شوند موسیقایی‌تر هستند. یعنی بدون اینکه به روشنی به یاد بیاورند، موسیقی‌های لوپ شده را بیشتر موسیقی می‌دانستند. به نظر می رسد که صرف نظر از اینکه مواد تشکیل دهنده این جملات کلمات باشند یا صداها، نیروی بی رحمانه تکرار می تواند در موزیکالیته صداها مؤثر باشد و باعث ایجاد تغییر عمیقی در نحوه ادراک شنیداری آنها شود.

جادوی تکرار (۴)

آیا موسیقی بدون تکرار می تواند وجود داشته باشد؟ پاسخ قطعا مثبت است. چرا که موسیقی از جنس موضوعات علوم طبیعی نیست و آهنگسازان آزاد هستند که هر گونه گرایش متداولی را به سخره بگیرند. در واقع در طول قرن گذشته آهنگسازان زیادی به شکل مشخصی از کاربرد عنصر تکرار در کارهای خود پرهیز کردند. طی مطالعاتی که الیزابت هلموت مارگولیس در آزمایشگاه ادراک موسیقی انجام داد نمونه هایی از این نوع موسیقی را برای افراد مورد مطالعه پخش کرد، موسیقی‌هایی که توسط آهنگسازان مشهور قرن بیستم مانند لوسیانو بریو و الیوت کارتر نوشته شده بودند، در مرحله بعد برخی از این موسیقی‌ها بدون اطلاع شرکت کنندگان در آزمایش به صورت دیجیتالی تغییر یافتند و این گزیده های تغییر یافته با گزیده های اصلی فقط در وجود تکرار تفاوت داشتند.

جادوی تکرار (۳)

این تحول ادراکی واقعاً عجیب است. ما باور داریم که صحبت کردن فعالیتی کاملا متفاوت از آواز خواندن است و این دو به واسطه ویژگی‌های عینی خود صدا متمایز می‌شوند و این امر بدیهی به نظر می‌رسد: «وقتی کسی صحبت می‌کند، صحبت کردنش را و هنگامی که آواز می‌خواند آواز خواندنش را می‌شنوم». اما توهم «گفتار- آهنگ» آشکار می‌کند که اگر در هنگام صحبت کردن کلماتی تکرار شوند، آنگاه صحبت کردن و آواز خواندن می‌توانند کاملا به هم شبیه باشند. تکرار در واقع می تواند مدار ادراکی شما را تغییر دهد به طوری که گفتار به عنوان موسیقی شنیده شود؛ نه به چیزی شبیه به موسیقی و یا چیزی که ما را به موسیقی ارجاع می‌دهد، بلکه در واقع چنان تجربه‌ای که گویی این کلمات کاملا آهنگین هستند.

جادوی تکرار (۲)

اما اینطور به نظر می رسد که آدم‌ها توانایی ادراک خود در پردازش حجم، تصویر یا ملودی را اشتباهن به کیفیت ادراک خود نسبت می‌دهند نه به تجربیات قبلی‌شان؛ و به جای این ایده که «من قبلاً آن مثلث را دیده ام و به همین دلیل من آن را می شناسم» اینگونه فکر می‌کنند که: «من این مثلث را می‌شناسم زیرا من موجودی هوشمندم». این تاثیر در گوش دادن به موسیقی هم مصداق پیدا می‌کند. اما شواهدی به دست آمده‌است که نشان می‌دهد «اثر مواجهه مکرر» در مورد موسیقی تاثیر بیشتری بر شیوه ادراک ما دارد. برای شروع چنین پژوهشی نمونه‌های زیادی وجود دارد. فرهنگ‌های مردم سراسر جهان، موسیقی تکراری تولید می‌کنند و در ضمن تکرار در دل هر قطعه موسیقی نیز عاملی مهم برای فرایند آفرینش است. موسیقی‌های آوازی اغلب در رسانه‌ها بارها و بارها پخش می شود و مردم بارها به این آهنگ های تکراری گوش می دهند.»

جادوی تکرار (۱)

چرا بارها و بارها به موسیقی‌های مورد علاقه خود گوش می‌دهیم؟ چرا در ساخت قطعات موسیقی از عنصر تکرار استفاده می‌کنیم. چرا گاهی موسیقی‌هایی که حتا برای‌مان ناخوشاینند هستند به شکلی آزار دهنده در ذهن‌مان تکرار می‌شوند؟ از دیدگاه دسته‌بندی هنرها، موسیقی و شعر که در دسته هنرهای فونتیک (شنیداری) جای می‌گیرند برای ارائه به مخاطب نیازمند زمان هستند. به این معنا که مخاطب برای دریافت یک اثر موسیقی یا شعر باید زمانی را صرف کند. در مقابل هنرهای تجسمی که در دسته هنرهای پلاستیک جای می‌گیرند نیازمند مکانی خاص هستند. هنرمند نقاش در خلق اثر خود نیازی به تکرار عناصر بصری ندارد، چرا که مخاطب تا ابدیت وقت دارد که به یک تابلو نگاه کند و آن را به خاطر بسپارد ولی آهنگساز مجبور است عناصر صوتی را تکرار کند تا بستری برای ماندگاری اثرش در ذهن مخاطب فراهم آورده‌باشد. اما عنصر تکرار در موسیقی چیزی فراتر از تاثیر در ماندگاری اثر موسیقی است و این مقاله سعی دارد جایگاه تکرار در موسیقی را از منظر فلسفه بررسی کند.

بیشتر بحث شده است