Posts by پیمان سلطانی
درویش خان در گذار تمدن (۱)
غلامحسین درویش معروف به درویش خان، بخشی از زندگی خود را در روند دگردیسی یک تمدن گذراند و شاهد دو دوره ی تاریخی ایران- قاجار و پهلوی – بوده است. مشروطه از او انسان دیگری ساخت و زخمه هایش بر تار آهنگی دیگر گرفت. او در میانه های دوره ی قاجار در اولین سال سلطنت ناصرالدین میرزا در سال ۱۲۵۱ به دنیا آمد، با جنبش مشروطه به اوج رسید و به هنگام صدور فرمان تاریخی مشروطه و هم زمان با پیروزی و جشن و پایکوبی مردم، استادی بی مانند شده بود.
شرمِ آوایِ دوست
آیا ما در ارتباط با رؤیتِ مولد هایِ صوتی و تمامی سازهایی که در ایجاد صداها ما را یاری کرده اند از منظر اجتماعی محدود شده ایم؟ آیا نوازندگان ما در به صدا آوردن گونه های مختلف سازی مرتکب اشتباهی شده اند؟ یا ارجاعات بر آمده از تولید صداهای آلات موسیقی، در ذهن عده ای مصداقِ نامتعارفی یافته است؟!
موسیقی همان درد و رویا
نشانههای مشترک میان ما، همان درد و رویاست که در نقطهای دور، خانه را جان داد و خاک را آهنگِ دیگر. دور از وطن، نَفَس مهار ندارد و زمین فرجامی تراژیک میگیرد و موسیقی میخواهد اعتراض از طبیعت جماعتی را عرضه کند که در خیابان امروز من پرسه میزند. تجربهای که بیم و اضطراب را از گذشته آورد و از حال برد. و این همان خرق عادت است که از نظم اجتماعی دور شده و موسیقی ما را تنها گذاشته است. نتیجتا برای رهایی از این برزخ عمومی، تلاش جانکاه برای بازیابی موسیقی باید بهدور از فردیتِ انضمامی باشد که در گرو تجدد آمرانه است و گاه هم در زیر لوای گفتمان مدرنیست ایرانی جا خوش میکند.
جانِ آوازِ امروز
محسن کرامتی صدای آشنای سه دهه آواز ایران، جزو معدود خوانندگانی است که آوازش را در اختیار نمایندگان حاکمیت قرار نداده و همیشه در اجراهایش نمایشگرِ آرمان های زیبای انسانیِ خود بوده است.
چیدن موسیقی و مرگ شعر دهه هشتاد
تا آنجا که حافظه ام یاری می کند از شعرهای شاعران دهه ی هشتاد شعری را به خاطر ندارم که بتوان بر روی آن ملودی ساخت و یا موسیقی ای با وزن آن شعر خلق کرد و گاه هم آن را زمزمه نمود. چرا شعرِ دهه ی گذشته تا کنون این شرایط را برای موسیقیدانانِ ما فراهم نکرده است؟ و چرا علاقه مندان شعر و شاعری گاه ترجمه های شعر های دسته چندم غیر ایرانی را به جای ساختار مستحکم شعر کهن فارسی، الگوی خود قرار داده و یا قالب غیرِ متریکِ آن شعرها را تقلید می کنند؟
زبان متمایز شهناز
شیوه ی نواختن جلیل شهناز در قالبِ مفاهیمِ سبک شناسی می گنجد، چراکه در آرایش درونیِ تیپ های ملودیک اش نوعی تلمیح را بکار می برد. منظور از تلمیح همان ایجاد تاثیر دو سویه ای است که به دو شکل در روندِ احساسیِ مخاطب مؤثر واقع می گردد. همانا که حافظ شیراز در غزلیات اش چنین است. مخاطبِ نوایِ تارِ شهناز، از این رو که در کشفِ تلمیحِ موردِ نظر دخالت دارد، احساس سرخوشی می کند. زیرا مخاطب از بیانِ غایبِ لحظه و بیانِ حاضر که ممکن است در لحظه جا عوض کند، لذت می برد و از این رو لذتِ تمام نشده به تاخیر افتاده و نوعی لذتِ دیگر که در همان تلمیح شکل می گیرد جایگزین می شود، بدین صورت که معانی و نشانه های بیانی از هم عبور می کنند و در نهایت به هم پیوند می خورند؛ این همان گیجیِ ناشی از سرمست شدن است که وقتی مخاطب دچارش می گردد، عالمی دیگر می یابد و به خلسه می رود.
همگون و ناهمگون (۸)
نقشها بر روی جدولی با تقسیمبندیهای بسیار منظم کشیده شدهاند. هر جدول دارای خانههای کوچکتر و هر خانه دارای پنجرههای کوچکتر است. تعداد خانهها بر اساس نوع نقش افزایش وکاهش مییابد. هر خانه دارای دو پنجره عمودی و ده پنجره افقی است، که روی هم صد پنجره را تشکیل میدهند.
همگون و ناهمگون (۷)
آن دسته از افراد که هنوز در خانههای خود مشغول به کار هستند نیز به دلیل بیماری، قالیای را که در طول دو ماه به پایان میرساندند، اکنون یک ساله میبافند. در چندین کارگاه قالیبافی نقشخوانانی را دیدم که توانایی قالیبافی نداشتند و فقط نقشخوانی میکردند و همچنین نقشخوانانی هستند که در کارگاهها فقط به خاطر نقشخوانی خود حقوق میگیرند. (۱۸)
همگون و ناهمگون (۶)
به این نکته بسیار توجه کردم. ظهر که منزل سید احمد علوی بودیم، هنگام نقشخوانی، صدای اذان از مسجد محل بلند شد؛ هماهنگی عجیبی بین لحن و مُد، هر دو، وجود داشت و هر دو در «پرده سهگاه» میخواندند. وقتی از خانه سید احمد به طرف خانه خانم فاطمه پوینده راه افتادیم، نت تُنیک گام را در ذهنم حفظ کردم. به محض رسیدن به خانه خانم پوینده بعد از احوالپرسی خواهش کردم که همان لحظه بخواند. او شروع به خواندن کرد و جالب بود که ایشان هم در سهگاه و همان تنالیته میخواند. در پایان پرسیدم: خانم پوینده! مسجد به خانه شما نزدیک است؟ جواب داد: بله! پرسیدم صدای اذان را امروز ظهر شنیدهای؟ گفت: بله…».
همگون و ناهمگون (۵)
حداقل سی سال دیر رفته بودیم سی سال پیش، این سؤالات، پاسخ قابلتوجهی داشتهاند و به مرور زمان از یاد رفتهاند. حالا کارها سختتر شده است. صدای آقای افضلی مرا از حال خود بیرون آورد؛ عجب نقشخوانی است. صدای گرم و خوبی هم داشت. وسایل ضبط و تکثیر را از ساک درآوردم و صدایش را ضبط کردم: