Posts by سعید یعقوبیان
مروری بر کنسرت موسیقی دستگاهی «از من نشان»؛ گروه «آن»
از چشمهای که محمدرضا لطفی پس از بازگشتش به ایران در نیمهی دههی هشتاد جوشاند نوازندگانی برآمدند که پس از او برخی راهی خودمحورانه گشودند و گروهی نیز مجموع شدن را بر پراکندگی ترجیح دادند. حاصل این فکر گروهی شده است که اعضایش هر کدام هم به جاهِ آفرینندگی میاندیشند و هم به راه نوازندگی. صدادهی قرص و محکم گروه «آن» از همین روست. علاوه بر این گردهم ماندن، این نیّت که در هر اثر از این گروه، به نوبت، یکی از اعضا مسئولیت آهنگسازی و سرپرستی کار را به عهده میگیرد نیز جاذبه و پویایی آن را افزون کرده و هر بار موسیقی دستگاهیِ «آن» رنگِ سلیقهای دیگر بر خود میگیرد.
یادداشتی بر آلبوم «سهگاهوار»
آن تارنوازی که هنوز مکرراً به «کاملاً بداهه بودن»ِ سهگاهی که نواخته تأکید میکند روشن است در تمام سالهایی که سازبهدست بوده، نه تنها به کارش فکر نکرده بلکه از نوشتههای فارسیِ دستکم یک دههی گذشته و از گفتمان انتقادی شکلگرفته در باب پیوستار بداهه و آهنگسازی نیز بیخبر است. کجای نغمه و کرشمه زدن، و مخالف از پسِ زابل زدن، میتواند «کاملاً بداهه» باشد؟ آن هم با یک تارِ ناکوک و سنتوری که هر از چندگاه با کشیدنِ مضراب روی سیمها هنرنمایی میکند. آیا توقع زیادهای است، از کسی با چند دهه تجربهی دستبهساز بودن، که چند دقیقه در پردههایی مشخص، کاری بیش از سرهم کردن الگوهای هزاربار شنیدهاش بکند؟
یادداشتی بر آلبوم «پژواک خاموشی»
همواره سلطهی انباشتهای فرهنگی در ذهن و عمل ما بیش از آنی است که خود تصور میکنیم. موسیقی، حواس و اعصاب ما را در دورهای از حیاتمان متأثر میکند که ذهنمان از هر ایدهای در توضیح این تأثیر و تأثر خالی است. مادام که چنین سلطههایی را نشناسیم و نخواهیم زمامِ انباشتها را خود به دست بگیریم (و نه بالعکس) چگونه میتوانیم احوالاتمان را شخصی و منحصر به خودمان بدانیم؟ شاید بهتر آن باشد که حالِ هر آشنا به دشتی و همایون را از دشتی و همایون، بیشتر، احوالات فرهنگی بدانیم و بنامیم. ما زبانِ یک نظام موسیقایی مشخص را میآموزیم و با همان زبان حرف میزنیم و فکر میکنیم. چنین نظرگاهی ناقضِ شخصی بودن نیست بلکه نگاه و تعریفی عریانتر از آن است؛ همینکه بدانیم حالاتمان چگونه شخصیبودنی دارند.
یادداشتی بر آلبومِ «ضربیخوانیهای حسین تهرانی»
در تعریف «زیبایی» کتابها نوشته شده و نظریههای گوناگونی طرح شده است. اما قائل به هر رویکردی که باشیم، عاملِ «ذوق» سنجهی گزینش و ارزیابیِ زیبایی در هر نظرگاهِ مشخص است. شکلگیریِ این معیار را گاه متأثر از طبیعت (به معنای موسعاش) میدانند، گاه آن را محصول تجربهی زیستِ اجتماعیِ زیباییشناسانه برمیشمارند و برخی نیز ذاتی و فطریاش میدانند. ذوق محصولِ تمامِ اینهاست و هر منشایی که داشته باشد، تواناییِ ذهن است در غربال امر زیبا. ذوق، زیبایی را میپذیرد و خود، زیباییِ دیگری میآفریند.
یادداشتی بر آلبوم «نوهنگام»
عناصرِ موسیقیِ جَز گونهی نوهنگام، بیجلوهگریِ ویژهای (مثلاً با ویرتوئوزیته و تکنیک یا نوسانهای برجسته در شدتوری) کنار هم مسیری آرام و رام را طی میکنند. هر مسیر، ابتدا با پرسه زدنِ سازها (سه ساز غربی و یک سهتار/تنبور) در یک اشل صوتی مشخص شروع میشود و پس از تثبیت یک اتمسفر مدال، آنچه گروه را همگام میکند موزون شدنِ موسیقیست که آن نیز همچون عناصر دیگر موسیقی، قرار نیست به دنبال پیچیدگی باشد. حرکت مدال در هر قطعه ثابت نمیماند و مدگردیهایی (از پیش تعیین شده) را در طی مسیر از سر میگذراند. گاه زمزمهای تک بیتی نیز با موسیقی همراه میشود. این گزارشی از موسیقی نوهنگام است.
مروری بر آلبوم «افرا»
«افرا» را اگر با فرهنگ غالبِ نوازندگیِ زمانهی انتشارش بسنجیم باید با شنیدن همان چند مضراب اول در سهگاه، در آن کوکِ پایینِ این سازِ فروتن، روی چشم بگذاریم. در این روزگارِ فقیر و حقیرِ گیر کرده روی فواصلِ کوچک، یافتنِ نوازندهای که ادبیات تحریر و آرایه بر سرانگشتانِ چالاکاش جاری باشد دشوار است.
یادداشتی بر آلبوم «باغ بی باران»
ای کاش میشد «باغ بی باران» را بدونِ نوشتهی احساساتیِ آهنگساز در دفترچه و بدون طراحی جلدِ سبُک و بیربط آن شنید. اما اینها نیز بخشی از این بستهی فرهنگیاند. وقتی آهنگساز اظهار میکند که در لحظه به لحظهی خلقِ اثرش صادقانه پلاسکو، سانچی و شرف و آبروی ساکنان سرزمیناش، که هر لحظهی تاریخاش پاک است! را در ذهن داشته آیا بیراه خواهد بود اگر در موسیقیِ سراسر باکلاماش دنبال رد پای این عواطف باشیم؟
مروری بر موسیقیِ متنِ فیلم «آندرانیک»
آنچه در موسیقیِ اغلب فیلمهای گروه «هنر و تجربه» میتوان شناسایی کرد این است که به نظر میرسد چنین باوری شکل گرفته که فیلمهای غیربازاری، کمکنش و درونگرایانه باید موسیقیای کمکنش و دور از تلاطم داشته باشند. موسیقیِ «آندرانیک» گویی از چنین باوری حاصل شدهاست. درحالیکه لزوماً اینگونه نیست. به اقتضای هر فیلم این موضوع جنبههای متفاوتی مییابد و موسیقی گاه میتواند به جای تصویر، یک آشوب درونی را بازنمایاند.
مروری بر آلبوم «شاباجی»
از باغچهبان، پایور، پژمان و حتی پیش از آنها تا امروز همواره برخی موسیقیدانان ایرانی سراغ موسیقی نواحی نیز رفتهاند. از میراث ردیفی که بگذریم، عدهای نغمههای محلی را از صافی موسیقی کلاسیک غرب گذراندهاند (خواندههایِ منیر وکیلی را نام ببریم از میان دهها اثر دیگر) گاه آثاری منتج از علاقهمندیهایی پژوهشی تصنیف شدهاند (مانند «موسیقی مازندرانی» محمدرضا درویشی) گاه این موسیقیها بستری برای مردمپسند شدن موسیقی کلاسیک ایرانی بودهاند (مثلاً در «شب سکوت کویر»، کیهان کلهر) و گاه دستمایهی برداشتهایی شخصی شدهاند (مثلاً در برخی کارهای محسن نامجو).
یادداشتی بر آلبوم «موسیقی متن فیلم دلبری»
انتشار جداگانهی موسیقی متن یک فیلم چه زمانی میتواند موجه باشد؟ آیا موسیقی در این حالت راهاش را به تمامی از فیلم جدا میکند؟ وقتی موسیقی دیگر به فیلم ضمیمه نیست نقد و نظر باید ناظر و قائم به خود موسیقی باشد یا هنوز نقشِ آن در فیلم نیز باید در نظر گرفته شود؟ اگرچه مثالهای نقض میتوان یافت اما مرور و یادآوریِ نمونههایِ موفق موسیقی متن فیلمها که مستقلاً نیز منتشر شدهاند نشان میدهد که این کامیابیها اغلب زمانی حاصل شده است که فیلم و موسیقی، هر دو، حرفی برای گفتن داشتهاند.

