Posts by سعید یعقوبیان
یادداشتی بر کنسرتِ «فوتِ دهسالگیِ ارکستر سازهای بادی تهران»
نیمهی پر: هرچند حاصل ده سال عمر یک ارکستر باید باکیفیتتر از این باشد اما در ایرانِ اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود! حفظ کردن و تداوم فعالیت یک ارکستر، خود، کار صعبیست. باید بر شانهی این ارکستر زد و گفت دمتان گرم. و جای خوشحالیست که بشنویم گروهی متشکل از انواع سازهای بادی، در اوضاع آشفتهی موسیقی در ایران، گیریم با موسیقی پاپیولارِ دهه شصت و هفتادِ غرب کنسرتی تدارک دیدهاند؛ آن هم با نوازندگانی با میانگین سنی پایین و یک اجرای تماشاگرپسند صمیمی و بی شیله پیله که تکلیفش با خودش مشخص است.
یادداشتی بر مجموعه کنسرتهای «چندشب عود»
شاید اگر با چند جابهجایی یا اضافهکردن شب چهارم، اجرای نوازندگانی همچون حمید خوانساری، شهرام غلامی، مریم خدابخش، سیاوش روشن و امیرفرهنگ اسکندری و… را در چنین برنامهای میشنیدیم، میشد سنجههای دقیقتری از عیار عودنوازیِ امروز ایران بدست داد. با اینحال آنچه در این سه شب رخ داد چنین بود:
مروری بر آلبوم «عاشق کیست»
بنا کردنِ بنیادِ موسیقی بر هر چه غیرموسیقی، زمانی موجه میتواند باشد که خودِ موسیقی حرفی برای گفتن داشته باشد. در ساحتِ موسیقی، میزبان موسیقی است و هر چه غیر آن، میهمان و فرع؛ هر که و هر چه که باشد؛ سخیف و عامیانه و سطحی، یا بدیع و فیلسوفانه و عمیق. حکایتِ دکمهی پنبهای (۱) باشد یا افلاکیترین سرودههای حافظ و مولوی. موسیقیِ خوب روی پای خود میایستد و میهمان را بر صدر مینشاند. «عاشق کیست» چنین اثری از آب درآمده است.
یادداشتی بر آلبوم «درنادئون»
درهمآمیختگی تکنیک نوازندگی آکاردئون و ذوقِ همآهنگی و ملودیپردازیِ ویولون، موسیقی درنادئون را تغذیه کردهاند. از سوی دیگر نوع موسیقی این اثر در ایران کمرقیب است. استقبال از آن را هم که در نظر بگیریم، تا همین جا درنادئون را در موسیقی ِغیرپاپِ ایران (۱) باید یک آلبوم موفق بدانیم. میتوان به جزئیات هر قطعه پرداخت، از الگوهای متنوعِ بسط و گسترشِ قطعات گفت و از این مسیر دلایل موفقیت اثر را در خود موسیقیِ آن بررسی کرد. اما درنادئون، راه را برای طرح موضوعاتی کلانتر نیز باز میکند:
مروری بر آلبوم «در آتش آوازها»
بعد از دورهای طولانی، جای خرسندی است که نواختههایی دیگر از ویرتوئوز کمکار «بهداد بابایی» در این آلبوم ثبت شده است؛ هرچند نه در سطح تکنوازیهای قدیم. ریزهای رعدآسا، مضرابهای تیزِ آشنا، جست و خیزهای جذابِ دست چپ، و پاساژهای سریع در اینجا نیز شنیده میشوند اما ابزارِ ارائهی تحریرها و جملههایی اغلب کمرمق شدهاند و نوانسها دیگر دامنهی چشمگیرِ گذشته را ندارند.
یادداشتی بر آلبوم «یادگار روزگار تار»
«همزاد همرنگ هراس، دونوازی دف (ژانر وحشت)»، «خوف دره خاموش، ۷ قطعه برای سهتار»، آلبوم «آمد ندید برفت…» و «تفسیر و ترجمهی کتاب آقاسیدنصرالدین خاموشی جیحونآبادی» بخش کوچکی از رزومهی نوازندهی آلبومِ «یادگارْ روزگارْ تارْ» (۱) هستند. همچنین علاوه بر رزومه، این «آهنگساز، پژوهشگر موسیقی و نویسنده و نوازندهی تنبور، دف، تار و سهتار» که موسیقی را با آموزش نزد سیدخلیل عالینژاد شروع کرده و «از ۱۰ سالگی فعالیتهای حرفهای خود را…آغاز نموده»، دفترچهی آلبوم را، که خود طراح و گرافیست آن است، به تصویری از خود (بسیار شبیه به استاد) و تصاویری از صدابردار و نیز عکاسِ آلبوم مزین کرده است.
یکصدمین سال تأسیس هنرستان موسیقی؛ خوب یا بد
کنسرواتوار موسیقی یا مرکز «سرودها و آهنگهای انقلابی»؟ نهادی برای تربیت «موسیقیدان» یا کارخانهای برای تولید ماشینهای نوازنده؟ کانونی برای هدایت درست استعدادها یا آشفتهبازاری برای سردرگمکردن نوجوانان؟
یادداشتی بر آلبوم «نواختههای نورعلی برومند»
سه خاطره نورعلی برومند را نه در مقام یک نوازنده بلکه آموزگار ردیف میشناسیم. کمتر نوازندهی تار و سهتاریست که گذرش به اجرای برومند از ردیف میرزاعبدالله نیافتاده باشد. محتوای اجرای او از حیث روایت بااهمیت است اما در عملِ نوازندگی، نه تنها راهی برنگشوده بلکه تأثیر مخربی بر هنرجویان دارد؛ به ویژه اگر با […]
یادداشتی بر آلبوم «حُزّان»
رسوبِ شنیدههای پرشمار ما از آثار یک قرن موسیقی دستگاهی، همواره در حال هجوم آوردن به شنود ما هستند و کنار زدن این انباشت، لاجرم رخدادهای تازهای میطلبد. در کنار چنین چالشی، انتخاب دشتیِ کمدامنه برای یک آلبوم، با کنشهای مدال اندک و اتوس غالباش، اندوه، خود خطرکردن است و مجابکردن گوشها در چنین فضای محدودی دشوارتر. آنچه که حُزان را در بیشتر بخشهای آن پیروز این نبرد خودخواسته میکند، علاوه بر کار نینواز و خواننده، سرزندگی اجرا و تزریق رخداد به موسیقی، چه در روند کلی و چه در درون هر بخش است.
یادداشتی بر آلبوم «تاخت»
تردیدی نیست که فربهگی تجربهی زیستهی یک هنرمند، میتواند به خلق او غنا بخشد. اما هنر در نهایت با ابزار و تکنیک سر و کار دارد و قوهی خلاقه-ای اگر باشد- در خاکِ شناختِ هر چه بیشتر و عمیقترِ دانش و فن میتواند نمو یابد. فقدانِ چنین اشرافی پشت هر استعدادی را به خاک مینشاند. در مسیر آموختن نیز هر سطحی از شناختِ ابزار و تکنیک، قوهی خلاقه را تنها تا سطح مشخصی امکان بروز میدهد و بیش از آن راهی پیش روی هنرمند باز نخواهد بود. به زانو درآوردن ابزار، و اشراف هرچه بیشتر بر دانش و فن، تازه آغاز نمودِ تجربهی زیسته است.