یکی از دستمایههای ما در مسیر افزودن جذابیتهای صحنهای موسیقی ایران، توجه به ریتم بودهاست. شما میدانید که موسیقیهای فولکلور ما سرشار از ریتم هستند. من حتی به اهالی موسیقی پاپ هم همیشه توصیه میکنم که به جای اینهمه توجه و تمرکز بر روی الگوهای ریتمیک غربی، به ریتم های بومی خودمان هم توجه کنند و از آنها هم استفاده کنند. اصلاً بعضی از ریتمهایی که امروزه خیلی متداول شدهاند شناسنامهی یک منطقهی خاص را دارند.
مثلاً هفتهشتم شناسنامهیکُردی دارد. یک فارسزبان با این ریتم نمیتواند برقصد ولی بیسوادترین کُرد هم با ریتم هفت ضربی به راحتی میرقصد. یکی از کارهایی که ما کردیم توجه به ریتم در مسیر بیشتر کردن جذابیتهای اجرای صحنهای موسیقی ایران بود.
البته این توجه به عنصر ریتم خوشبختانه در بعضی از گروههای جوان هم امروز دیده میشود. خیلیها دیگر به پلی ریتم رو آوردهاند. چند وقت پیش دوستی به من گفت فلان گروه از شما تقلید کرده، دزدی کردهاند و فلان. گفتم عزیز من آرام باش. ما از خدایمان بوده که الگو بشویم حال که ما را الگو قرار دادهاند بروم شکایت کنم؟ نمیخواهم نام ببرم ولی من خودم حتی با چنین گروههایی همکاری هم داشتهام. شاید نقش دیگر گروه کامکارها همین بوده که الگوی خیلیها شده و تأثیرگذار بوده است. البته شیرینتر این است که خود آن گروهها این را بگویند.
این سه مورد، پاسخ موسیقایی من به سوال شما هستند. نمیگویم در این زمینه ها ما خیلی کارها کردهایم ولی فکر میکنم در برداشتن قدم اول، ما هم سهمی داشتهایم. اما اگر بخواهم احساسی پاسخ بدهم باید بگویم ما فداکاری کردیم. کامکارها فداکاری کردند. در دورهای که همهی سازها الکتریکی شدهاند ما تماماً آکوستیک کار میکنیم. امروز حتی در ضبط سازهای آکوستیک هم، با ابزار تکنولوژی تغییراتی روی صدا انجام میدهند ولی کار ما تماماً آکوستیک و بکر است. در مراسم اهدای جایزهی صلح نوبل در نروژ، پادشاه نروژ پس از اجرا پیش ما آمد و گفت چقدر امروز لذت بردم، اجراها همه برقی و الکتریکی شدهاند و سالها بود که یک اجرای کاملاً آکوستیک نشنیده بودم.
ببینید چقدر نظر جالبی در مورد اجرای ما داد. یک نظر کاملاً موسیقایی و فنی. متأسفانه امروز در کردستان، آن هم نه در شهر، بلکه حتی در روستاهای کردستان هم، سورنا و دوزله را با کیبورد میزنند. خیلی دردناک است. برای من که خیلی تأسف بار است. بگذریم. بنابراین ما به هدفهایی که قبلاً اشاره کردم، سعی کردیم با وفاداری به سنت و اصالت نزدیک شویم. من فکر میکنم یک زمانی که شاید خیلی هم دور نباشد رنسانسی خواهد شد در این زمینه و گوشها برخواهند گشت به سمت موسیقی غیربرقی.
آن روز است که کارهای ما را خواهند شنید. بعضی وقتها هوشنگ پیش من میآمد و میگفت بیژن کارمان فروش نرفت. میگفتم کار تو را پنجاه سال بعد گوش خواهند داد. دوستی از من پرسید نظرت در مورد کار هوشنگ چیست؟ گفتم هوشنگ پنجاه سال دیر و پنجاه سال زود به دنیا آمدهاست. گفت یعنی چه؟ گفتم اگر پنجاه سال زود به دنیا میآمد اسم خیلیها را دیگر نمیشنیدیم و اگر پنجاه سال بعد به دنیا میآمد با آن رنسانس که گفتم همزمان میشد و ارکستراسیوناش شنیده میشد. در آنچنان رنسانسی «گل نیشان» ما را گوش خواهند داد.
به یاد حافظ ما را گوش خواهند داد. امروز حتی دوستان خودمان هم نمیدانند که من به یاد حافظ کار سمفونیک خوانده باشم. من به یاد نیما یوشیج اثر ارکسترال شباهنگام را خواندهام. یا به یاد مولانا خواندهام. هیچکدام را گوش نمیدهند. میگویند آقا ول کن اینها را؛ ما میخواهیم کمرمان را بچرخانیم! من هم میگویم بچرخانید نوش جانتان، ولی چه اشکالی دارد یک ذره هم مغزتان را بچرخانید!؟
۱ نظر