… در فرهنگ و هنر واحدی بود برای سازسازی که مسئولاش آقای قنبریمهر بودند. اتفاقاً آقای شجریان هم آنجا فعالیتهایی داشتند. در آن مرکز کار خوبی شروع شده بود در احیای سازهای قدیمی از جمله رباب که برای اولین بار آقای دلنوازی همانطور که گفتید در گروه پایور رباب زدند. ولی رباب زدن من خیلی تصادفی بود و بگذارید صادقانه اقرار کنم که از روی عشق و علاقه نبود. در گروه شیدا آقای لطفی به دوستی گفتند تارباس بزند ایشان ناراحت شدند و کلاً قهرکردند و رفتند. من گفتم من تارباس میزنم. بعضیها امروز میپرسند تو که ساز اصلیات تار است چرا دفزن شدی؟ همسر من هم یادش رفته است که من زمانی تارنواز بودهام. از بدشانسی یا از خوششانسی من در آن دوره پهلوانهایی مثل حسین علیزاده و محمدرضا لطفی بودند و این باعث شد که من خودم کوتاه آمدم و تارباس زدم. بعدها آقایان مظهری و درخشانی هم تارباس زدند. عود هم که کم و بیش در گروه بود. کمکم متوجه شدیم که بین تارباس و عود، جای یک آلتویی آن وسط خالیست که رباب دقیقن همان نقش را داشت. کارهایی که این سازهای بم هر سه حضور داشتند میدیدیم که گروه بسیار خوب و کامل صدا میدهد. بنابراین مجید که آمد، من دیگر رباب زدم. گفتم که؛ من همیشه آماده به خدمت بودم.
پس آقای لطفی هم به اینکه رباب بهتر است حضور داشته باشد معتقد بودند؟
اصلن خود آقای لطفی رباب برایم خریدند. برای اجرای برنامهی سهگاه رفته بودیم جشن هنر طوس. گروههای کوچک محلی هم میآمدند. این گروهها از بس که نزار و ندار و بیپول بودند سازهای خودشان را میفروختند. قیچک هایشان را. رباب هایشان را و بقیه ی سازها که آقای لطفی ۲۰۰۰ تومان، رباب یک گروهی به اسم گلافروز را خرید و در واقع لطف کرد به آنها چون ۲۰۰۰ تومان برای آن موقع پول خیلی زیادی بود. خلاصه آقای لطفی رباب را خرید و داد به من و من شدم ربابزن. هنوز هم که هنوز است همان رباب را دارم و همیشه همهی کارهایی که شنیدهاید رباب زدهام همان رباب بوده است. برای رباب هیچ دورهی خاصی را ندیدم. بعضیها سراغم میآیند برای یادگیری رباب. به آنها میگویم من هیچ اتود و متدی برای تدریس رباب ندارم بروید تار یاد بگیرید بعد بیایید رباب بزنید.
چرا رباب اینقدر کم تکنوازی شده است؟ فکر میکنم تنها آلبوم، همان کار «دف و رباب» شما باشد.
بعضی سازها در ارکستر عالی هستند ولی برای تکنوازی چندان مناسب نیستند. البته رباب مثل کنترباس نیست که به هیچ وجه به درد تکنوازی نخورد ولی نکته اینجاست که در موسیقی ایران با حضور سازی مثل تار، دیگر رباب به چشم نیامده است. ولی در گروه، رباب یک آلتوی تودماغی بسیار خوش رنگیست. مقایسهی تار و رباب مثل مقایسهی کمانچه و قیچک است.
ولی با اینحال به نسبت، خیلی کم از رباب استفاده شده و میشود. در طی سی چهل سال گذشته رباب رشد چندانی در موسیقی ایران نداشته است. چه کمی و چه کیفی.
شیوهای برای تدریس رباب نداشتهایم.
برای عود هم نبوده یا خیلی کم بوده، هنوز هم منابع عود چندان زیاد نیستند ولی عود طی ده بیست سال گذشته هم پیشرفت خوبی داشته و هم به قول شما نوازندگان خوب بسیاری دارد و به نوعی همه گیر شده است.
باز عود پیشینهی بیشتری داشته است. از طرفی با عود میشود تکنوازی کرد و لابد دلپسندتر هم بوده است. همهی اینها دخیل بودهاند. بیشتر کسانی که برای رباب پیش من آمدند و من گفتم بروند اول تار یاد بگیرند رفتند و عاشق تار شدند و دیگر هرگز سراغ رباب نیامدند. حقیقتن هم کسی که خوب تار بزند دیگر رباب دست نمیگیرد. این من بودم که فداکاری کردم. امشب احتمالن رباب به خوابم بیاید و گیسهایم را بکشد ولی انصافن صدایی که تار دارد رباب پیش آن باید سکوت کند. رباب فقط یک رنگ خاص است در یک گروه. کسی هم میتواند برای رباب دستور بنویسد که بیست سال تدریس کند و حاصل تجربهی بیست سال تدریساش را در یک متد بیاورد. در مورد من در گذشته که به هیچ وجه فرصتش نبود و امروز هم که دیگر ۶۴ سال دارم ولی در عین بازنشستگی هنوز هم باید کار کنم. همهی رفقای قدیمی من بازنشسته شدهاند ولی ما بازنشستگی نداریم. همین حالا در سه گروه مشغول کار هستم برای سه اجرای مختلف.
تدریس هم میکنید الان؟
بعد از بیست و چند سال تدریس به اجبار شش ماه است که به خاطر مشکل دستم که چند بار عمل شده تدریس را کنار گذاشتهام. کاردرمانی و اشعهدرمانی و چه و چه هم جواب نداد و الان دیگر بیژن درمانی میکنم و دست از دارو و درمان کشیدهام.
استاد برایتان آرزوی سلامتی دارم. امیدوارم همیشه پرانرژی و فعال ببینیمتان و همینطور از صدای زیبای شما لذت ببریم.
ممنونم از توجه و لطف و محبتتان. موفق باشید…
۱ نظر