کوشش موسیقی امروز بر این است که ما را یکباره با تاریخ غیر قانونی (تاریخ نامشروع)، آناکرونیزم خلاقانه و فانتزی تاریخی روبرو کند. زیرا در دوران خاصی از فرهنگ و تاریخ، به دلیل حذف بخش عظیم بشریت از تاریخ رسمی، استخراج و بیان مخفی گاه های تاریخ اهمیت پیدا میکند. در واقع موسیقی و تاریخ رسمی عصر حاضر تلاش میکند تا تاریخ امروز جهان را جانشین تاریخی کند که میبایست وجود داشته باشد.
پس تلاش موسیقیدانان امروزی در پروراندن یک ایده آل و نسبت دادن آن به آینده، دور از ذهن نیست.
حال برای اینکه ما بتوانیم به مرحله جانشین سازی انسان (نه بوسیله معرفت فلسفی) دست یابیم، باید از طریق مکانیزم های
هنری جلو برویم و در نتیجه با راهی جز تشریح و تاویل روبرو نخواهیم شد. زیرا بخش هایی از این راه که به طور صریح بیان نشده
اند، به صورت مخفی بروز کرده اند.
چنین است که تلاش ما بر این خواهد بود که درباره زمان حال و آینده به یک پیش داوری
برسیم. زیرا با وسعت بخشیدن به آینده است که موسیقی تخیلی، علمی و حتی جنبه های هرمنوتیک موسیقی و انواع اسرار
درونی آن اهمیت می یابد.
در چنین شرایطی ساختن و آفریدن معطوف می شود به آینده بشریت، به خصوص به زمان حال و اثر موسیقایی متکی میشود به
هستی شناسی مولف؛ تا جایی که سازمان صدایی فاعل “آنیما و آنیموس” بتوانند تمام واقعه، نوانس، سکوت، دینامیک و
چندگانگی های زمانی و صدایی را آزادانه و با تشخص فردی بیان کنند، بی آنکه تئوریزه شده باشند.
موسیقی در قرون گذشته برای خود تشریفات خاصی قائل شده و آنها را درونی کرده است، در حالی که واقعیت بیرونی نداشته اند.
چنین است که تمام عصیان های فردی و جمعی باید در یک زمان از مدارا دست بکشند.
ما در مرحله ای میبینیم که “پیر بولز” و “لیگتی” شروع میکنند بر برهم زدن قرار دادهای پیشین و می کوشند تا هیچ یک از
جریانات، نهادی و موسسه ای نشود. زیرا زمانی که تمامی مولدهای صدایی بر خلاف یک دیگر حرکت می کنند، بخشی از آن
صداها قربانی بخش دیگر می شوند و عصیان از دید تاریخ رسمی، مخاطب را در مقابل موسیقی کانالیزه شده قرار میدهد.
بنابراین
ما در مقابل کوارتت زهی اثر “لیگتی” نه به دنبال حقیقت خواهیم گشت و نه شبه واقعیت. زیرا اولین حسی که از شنیدن این گونه
آثار به ما دست میدهد، اعجاب انگیز بودن و لذت بردن از این آثار هنری است. پس میرسیم به این که اثر هنری به دنبال اعجاب
است و در اعجاب، نوعی زیبایی نهفته که نه تنها موزون نیست بلکه غریب است.
در قرن نوزده هنر به خاطر هنر، برج عاج، سورئالیسم، سمبولیزم، حلقه ی نیبلگونگ واگنر، اشعار بودلر و مالارمه و … پیش می
آید. همه اینها با تصورات اجتماعی حاکم در قرن نوزده رشد میکنند. از طرفی چون ذات هنر مخالف استبداد است و فرهنگ
موسیقایی ایران هنوز نتوانتسه است با این سیستم فکری و عملی مبارزه کند، طبعا نمیتواند منطق فکری قرن بیستم را به عنوان
یک عنصر حاکم بپذیرد.
عنصری که در آن تفکر انتزاعی ملاک واقعی است. چون در عصر حاضر واژه “نو” مترادف و هم گام با مدرنیته است، امکان به وجود
آمدن موسیقی “نو” در ایران امروز به صفر خواهد رسید.
متاسفانه هیچ یک تعاریفی که درباره واژه “نو” در جامعه امروز ایران متداول شده مقبولیت عام پیدا نکرده است. امروزه هر کوششی
برای دست یافتن به مفهوم هنر نوین نیازمند این است که هنر با مدرنیته و بعد از آن بیامیزد. بنابراین تمامی تعریف های هنر از
ارسطو تا تالستوی زیر سوال خواهند رفت (موسیقی امروز زیباشناسی خاصی را برای خود قائل شده است که در زیر مجموعه
هیچ یک از تعاریف گذشته هنر نمیگنجد).
گذشتن از مدرنیزم نیازمند این است که هنر شرایط لازمی را برای نمود پیدا کردن عصر حاضر تدارک ببیند. گرچه واژه مدرن مفهومی
است که از دوره رنسانس منقطع شده و گسست پیدا کرده است، ولی از نظر فلسفی مفهومی پیچیده دارد که در سه بعد مطرح
میشود:
۱- در بعد تاریخی، همانا و رویایی حال است با گذشته؛ به این معنا که گذشته نفی، و حال اصالت پیدا میکند.
۲- گشاده بودن و به
استقبال آینده رفتن و از گذشته گسستن (البته این مفهوم در زمان اعلام حضور خود در ابتدای قرن بیستم ویژگی های بسیار
پیچیده ای داشته است و هنوز بر سر آن تضادهای معنایی وجود دارد)
۳- مرحله تاریخ و زمان بندی تاریخ غرب. به اعتقاد من عصر مدرن نه از دوره رنسانس و نه از دوره روشنگر، بلکه به این سبب که “مدرن” واژه ای معنا شناختی و چند بعدی مفهومی است، از دوره دکارت (یعنی از همان روزگار گسست در اندیشه و رویکرد غرب و هستی “آیت وجود” و “معرفت شناسی” شروع میشود.
dorood bar shoma dooste aziz .belakhare kasi peyda shod ke darke dorosti az mosic dashte bashad.
به اعتقاد من نو آوری و مدرنیته دو مفهوم کاملا متفات هستند که گاها با یکدیگر اشتباه میشوند ، چرا که هر اثر پیشرو و نو آورانه ای صرفا توانایی مدرن بودن را دارا نیست ، چرا که مدرنیته به معنای خرد ورزی و خرد گرایی به جای سنت گرایی ست . بر همین منوال نیز به کار بستن تفکری انتزاعی نیز امکانات لازم به جهت دست یازیدن به هنری مدرن را فراهم نمیسازد .و در ادامه اگر ما در موسیقی ایران به مدرنیته دست نیافته ایم به این دلیل است که موسیقی ایران پس از انقلاب متوقف و حتی پس رفت نموده و این نه تنها در موسقی بلکه در تمامی جوانب فرهنگ این مرز و بوم به چشم میخورد .بدیهست که از چنین کالبد سرکوب شده و مسله شده ای نمیتوان انتظار پیشرو بودن و انتزاعی شدن را داشت . .. .