عشق پروانه
درون ناآرام و ذات نابردبار حبیب سخت به زیانش تمام می شد. اگر دو سه تن از دوستانش نبودند و هدایتش نمی کردند، با همه احساس و مهارتی که در نواختن داشت، آن گونه که باید گل نمی کرد. ابوالحسن صبا آموزگار بزرگ موسیقی سنتی و دوست نزدیک حبیب پس از آن که او به تهران بازگشت کلاسی برایش ترتیب داد تا شاگردانی را بپروراند ولی او دل و دماغ این کار را نداشت، اهل نواختن بود، نه آموختن. دو سه تن از شاگردان او مرتضی عبدالرسولی، قباد ظفر، نورعلی برومند که سماجت و بردباری بیشتری داشتند، توانستند از محضرش فیضی ببرند و به جائی برسند.
خالقی در تفاوت میان صبا و سماعی می گوید که اولی هر چه داشت و می دانست، نوشت و چاپ کرد و به همه آموخت، ولی دومی اصلا با نوشتن آهنگ هایش مخالف بود. «بعدها هم کاری کرد که اثری از پنجه و مضرابش باقی نماند.»
دوست دیگرش خواننده خوش صدا ولی رنجور آن سال ها پروانه بود که آن چه از سماعی باقی مانده با صدای او ضبط شده است.
می گویند عشق آتشینی به پروانه داشته و همین عشق سوز و حالی دیگر به نواخته های او داده است. خالقی از پنج صفحه به جا مانده از پروانه و حبیب یاد می کند که هنوز پس از دهه ها که از عمرشان می گذرد سخت تاثیر گذار است. مرگ نابهنگام و جانگداز پروانه بازار این صفحات را گرم تر کرد. صفحاتی که هنوز هم در زمان ما طالبان خود را دارد.
در سال ۱۳۱۹ که نخستین فرستنده رادیوئی در تهران آغاز به کار کرد، سماعی نیز جزء نخستین هنرمندانی بود که صدای سازش در سراسر ایران طنین انداخت و شهرتش فراگیرتر شد.
یک سال بعد که خالقی به معاونت اداره موسیقی برگزیده شد، به سماعی پیشنهاد کرد که از نظام به وزارت فرهنگ منتقل شود و کلاسی برای سنتور دائر کند. سماعی در آغاز پذیرفت و کلاس را به راه انداخت ولی زمان کوتاهی نگذشته پشیمان شد و دوباره به وزارت جنگ برگشت تا لباس نظام بپوشد.
مرگ طبیب ترانه
یک دو سال بعد، مرگ نابهنگام کودک خردسالی که از دومین ازدواج خود داشت داغ ماتم را نیز بر نابردباری ها و ناآرامی های سماعی افزود. مرگ فرزند پس از مرگ پروانه او را از راه سلامت بازگردانید. شب زنده داری و باده پیمائی های مستمر خیلی زود او را از پای درآورد. می گویند شب ها آئینه ای جلوی خود می گذاشته و با خود درد دل می کرده است!
خالقی نیز می گوید: «مزاج او روز به روز ضعیف تر می شد، چنان که بیش از چند کیلو پوست و استخوان نداشت.» او در سال ۱۳۲۵ به ذات الریه گرفتار شد و به بستر بیماری افتاد. یکی از پزشکان گفته بود: «سماعی یک عضو سالم در بدن ندارد و تا آن جا که ممکن بوده در حق خود دشمنی کرده است!»
محمد حسین شهریار که خود از دوستان نزدیک حبیب سماعی بوده در رثای او سروده است:
«سنتور شد یتیم، به داغ حبیب خویش
بیمار شد ترانه به مرگ طبیب خویش
افسوس از حبیب که مرد و به خاک برد
آن پنجه های دلکش و ذوق عجیب خویش
ساز صبا به ماتم سنتور می گریست
آری هنر عزیز بدارد رقیب خویش»
*نگارش این مقاله با بهره گیری از سرگذشت موسیقی ایران، روحالله خالقی؛ جلد سوم، به کوشش ساسان سپنتا. ماهور، تهران ۱۳۷۷
۱ نظر