حتماً تا به حال اصطلاح نقد سازنده به گوشتان خورده است. آن را نه فقط دربارهی نقد موسیقی یا هنر بلکه دربارهی موضوعات اجتماعی و سیاسی هم به کار میبرند. سازنده در نظر گویندگانش صفتی است پسندیده که همیشه توصیه میکنند یا میخواهند نقد داشته باشد. مثلاً میگویند «نقد باید سازنده باشد» یا میگویند «ما از نقد استقبال میکنیم به شرطی که سازنده باشد». خوب تا اینجا به نظر میرسد همه در پسندیده بودن این صفت برای نقد متفق القولاند و طوری از آن صحبت میکنند که انگار همه یک معنی از آن دریافت میکنیم.
اما کار به این سادگی هم نیست. وقتی به دقت به جملاتی که «نقد سازنده» درش استفاده شده نگاه کنیم میبینیم که معنیاش برای همه یکسان نبوده. گاهی گفتن صفت سازنده هدف اصلی گوینده را مخفی میکند. در حقیقت با گفتن این صفت دارند از نقد میخواهند خاموش باشد و چیزی نگوید. از نظر بعضیها نقدی سازنده است که دیگر نقد (به معنی بیان ایرادها) نباشد. تکنیکشان هم ساده است. هرچه در نقدشان بنویسیم یا بگوییم میگویند سازنده نبود. این یک ترفند کهنه است.
وقتی دقیقاً معلوم نباشد «سازنده بودن» یعنی چه یا هر لحظه یک معنایی به خودش بگیرد، خیلی ساده میتوانیم هر چیزی را به جرم سازنده نبودن نپذیریم و اگر در موضع قدرت باشیم به کلی سانسورش کنیم.
معنی دیگر این عبارت همان است که قبلاً در یک عبارت دیگر دیدیم. وقتی به کارش میبرند منظورشان این است که نقد منصفانه باشد و باز منظورشان از این صفت هم این است که به نقاط قوت و ضعف توجه کنیم. حتا بعضی پیشتر میروند و نسبت آرمانی میان تعداد نقاط قوت و نقاط ضعف مطرحشده در نقد را هم برایمان از طریق تحقیقات کمّی مشخص میکنند.
این تصویر از انصاف را هم قبلاً کمی بررسی کردیم. درکی ابتدایی از انصاف است و بیشتر به نوعی ویژگی روانشناختی/اخلاقی تکیه میکند. میگوید از یک طرف این نوع سازنده بودن اخلاقاً درست است (چون انصاف امری اخلاقی است) و از طرف دیگر نقدشدگان با مقاومت کمتری آن را میپذیرند.
در چنان معنایی اصلاً صحت داشتن یا نداشتن نقد مهم نیست. مهم این است که نقدشده احساس نارضایتی نکند و حرفی هم که زده میشود به مانع برنخورد و از سر لجبازی نشنیده گرفته نشود. پس مسئله یک جور مسئلهی عملگرایانه است برای تلطیف مناسبات نقد با بیرون از خودش و با موضوع بررسیاش. بنابراین نقد سازنده یعنی نقدی که نمیرنجاند.
۱ نظر