۱۴ سال از آلبوم اول می گذرد و آلبوم “بوم” امروز روانه بازار شده است. چرا این همه وقفه؟
نمی دانم چرا باید در یک ریتم مسلسل واری مثل بسیاری افراد که در سینما یا موسیقی کار می کنند، بایستی هر سال آلبوم عرضه شود و دلیلی برای آن متوجه نشدم که این وقفه بخواهد پاسخی برای آن باشد. فکر می کنم هر وقت حرفی برای گفتن هست باید حرف زد و الان احساس می کنم که در قالب یک آلبوم به اندازه “بوم” حرفی برای گفتن داشتم که زدم.
نسبت به آلبوم اول پیشرفت کردید؟
در حوزه تکنولوژی ضبط، میکس و مسترینگ پیشرفت کردیم ولی اندیشه همان اندیشه ها است که در حال توسعه پیدا کردن، عمیق تر و ریشهدارتر شدن است.
من در حوزه موسیقی شاگرد شما هستم اما به عنوان یک فردی که کار مطبوعاتی می کنم انقادی به آلبوم “بوم” دارم و آن اینکه غیر از لحظاتی از این آلبوم، آلبوم جدید “پرواز” از این آلبوم بهتر بود و خیلی از مخاطبان این را بازگو می کنند. خودتان همینطور فکر میکنید؟
من چون دوست ندارم پدیده ها را در قیاس با همدیگر بسنجم، هر پدیده ای با مجموعه چیزی که دارد پدیده ای مستقل است؛ انسان ها را هم هیچوقت با همدیگر مقایسه نمی کنم -مثلا بگویم فلانی در زمینه ریاضیات از تو بهتر است- هر کدام از پدیده ها از یکدیگر استقلال دارند و برآمده از دوره ای هستند، حاصل مجموعه ای از دغدغه ها و اندیشه ها هستند. خوب، من در دوره جزیره پرواز یک دانشجوی ۲۳-۲۴ ساله بودم، بر روی چیزهای خاصی کارمی کردم و دغدغه های مربوط به آن دوره را داشتم، توانمندی های فنی و تکنیکال من برای تجلی آن دغدغه ها تا حد خاصی بوده است. در حال حاضر در بعضی چیزها ثبات ایجاد و در چیزهای دیگری مرزهای تازه ای برایم مطرح شده است که نتیجه اش این آلبوم شده است.
چرا اسم آلبوم را “بوم” گذاشته اید؟
چون قطعات بوم تنوع زیادی دارند و در ابتدا کسی که پیگیری نکند ممکن است برایش این سوال ایجاد شود که چرا قطعات این آلبوم تنوع زیادی دارد ولی وقتی لایهکاوی کنید متوجه می شوید که چیزی از عمق، این قطعات را به هم پیوند می دهد که همان دغدغه من نسبت به صلح است که تجلی اش در عنصر عشقمحوری است ولی اینکه چرا اسمش را بوم گذاشتم به خاطر این است که یک فضای خنثی ایجاد کنم که هر کس با ذهن خودش رنگآمیزی و تعبیر خودش را در بوم سفید ذهنش بکشد.
اگر آقای دیبازر روی جلد آلبوم یادداشت نمی کرد که این قطعات مربوط به صلح است و قطعه ای که “سالار” خوانده است را از آلبوم برداریم، چگونه این آلبوم مسئله صلح را تداعی می کند؟
این سوال جالبیست که می توان به اندازه تک تک مخاطبین آن را طرح کرد و پاسخ شنید ولی من پاسخ خودم را می دهم و آن این است که فکر می کنم که صلح در قالب یک نماد می تواند از امکان همنشینی سازهای مختلف از اقلیم های مختلف استفاده کند یا اینکه بازه بازتری را در نظر بگیرد تا انواع مختلفی از موسیقی ها بتوانند در یک قالب در کنار هم بنشینند و هر کدام به اندازه خودش با همدیگر گفتمان داشته باشد.
آیا آقای حمید رضا دیبازر در علائق موسیقی و شنیداری خودش دچار سردرگمی نیست؟ سردرگمی که روی آفرینشهای بیرونی تاثیر بگذارد.
سردرگمی یعنی چه؟
ببینید! آقای “فرهت” وقتی می گوید: “موسیقی کلاسیک (موسیقی سمفونیک)”، سپس در همین زمینه فکر و خلق اثر می کند، شاید سراغ موسیقی های دیگر هم نرود ولی همیشه آقای دیبازر ما را تشویق کرده است تا همه موسیقی های دنیا را بشنویم، تست کنیم و سردر آوریم. آیا در انتخاب موسیقی مورد علاقه اش دچار سردرگمی است؟ چه چیزی باعث شده است که موسیقی اش همه موسیقی ها را در بر بگیرد؟
من خودم را دچار سردرگمی نمی دانم ولی سرشار از کنجکاوی نسبت به نشنیده ها می دانم.
۱ نظر