آیا به نظر خودتان شما در کنار هم قرار دادن عناصر موسیقایی به یک وحدت رسیده اید یعنی با در کنار هم قرار دادن عناصر ناهمگون توانسته اید به یک تلفیق درونی برسید یا صرفا این تلفیقی برونی است؟
اینها عناصر ناهمگونی نیستند، چیزی به نام موسیقی در تاریخ، جغرافیا و فرهنگ های مختلف وجود دارد که اسمش یک چیز یعنی موسیقی است. در ذهن من عناصر متضادی نیست و با توجه به شناختی که از انواعش دارم و متناسب با نیازهایم در هر قطعه برای بیان اندیشه ای که باید مطرح شود از آن عنصر استفاده می کنم و از کار خودم راضی ام.
ما تا کنون این بیان یعنی برخورد موسیقی با شعر کلاسیک حافظ را نداشته ایم. به نظر شما می توان شعر کلاسیک را با موسیقی های دیگر در کنار هم قرار داد؟
وقتی می گویید شعر کلاسیک انگار در حال منجمد کردن شعر از لحاظ تاریخی هستید و انگار که پدیده مرده ای است.
به نظر من منجمد و مرده است.
به نظر من اینطور نیست؛ به نظرم شعری می توان به روز گفته شده و مرده باشد و شعری دیگر مربوط به ۵۰۰ سال پیش باشد و زنده باشد، خوانش هنرمند یا مخاطب است که می تواند جان تازه ای به آن دهد یا دچار جریان تاریخی معاصر کند. منظورم شعر کلاسیک و غیرکلاسیک به معنای دسته بندی ادبیاتی نیست، کلاسیک اگر به معنای ریزکردن یک پدیده تاریخی باشد و اینکه جان و حرکت تاریخی اش را از آن بگیریم، خیر، ولی اگر کلاسیک به معنای اینکه در قدیم گفته و سروده شده است، بله.
چرا از سالار عقیلی استفاده کردید؟ همه در حال استفاده از سالار عقیلی هستند!
دلیل اینکه چرا دیگران استفاده می کنند را نمی دانم ولی دلیل خودم این است که سالار در هنرستان موسیقی سوره هنرجوی من بوده است و از ابتدا می دانستم که در کار خود خیلی جدی و پیگیر است و در آواز قابلیت های فنی دارد که برای کاری که میخواستم انجام دهم مورد بسیار مناسبی بود، مضافا بر اینکه در کار قبلی هم به نام “نیایش” روی شعری از فردوسی با همدیگر همکاری داشتیم که در آنجا خیلی خوب از عهده کار برآمد و احساس کردم برای “سپیده صلح” مورد خیلی خوبی است.
ما که شما را می شناسیم در خلق و خوی شما تغییراتی را احساس می کنیم: حمید رضا دیبازر سال ۱۳۷۸، یک حمید رضا دیبازر بیقراری بود که دغدغه تغییر همه چیز را داشت و این انرژی را به شاگردانش می داد. بعد از گذشت ۱۳-۱۴ سال، حمید رضا دیبازر سال ۱۳۹۲، یک حمید رضا دیبازر آرام است که انگار جهت زندگی اش مشخص شده است. وقتی با او صحبت می کنیم، موضعش کاملا مشخص است، تناقض در گفته هایش نیست، مسیر زندگی اش مشخص است، هیجاناتش فرو کاسته شده، اما در موسیقی این را نمی بینیم؛ در موسیقی اش هنوز شیطنت و هیجان خودش را دارد.
خیلی خوشحالم که این را می شنوم. اگر امروز در این جایگاهم به خاطر آن است که دیروز در آن جایگاه بودم و احساس می کنم که مسیر دوره دانشجویی و طلبگی و شیطنت ها که به نظرم جزئی از طبیعت راه است، انجام شده و انسان هم نمی خواهد ادای چیزی که نیست را درآورد.
۱ نظر