تمام این دلنوشتهها مرا به یاد کتاب «کیمیاگر» پائولو کوئیلو میاندازد که در سالهای دور آن را به زبان آلمانی مطالعه کردهام: «شعلههای بیجان این شمع بیمثال که در اثر خطر ابر و مه و باران و طوفان قرار گرفته و از این شمع کورسویی باقی مانده که در دالانهای تاریخ هزارههای گمشده زانوی غم به بغل گرفته و به انتظار نشسته، باید شعلهور گردد تا گرما بگیرد؛ باید به آن جانی تازه بخشید.»
و حتی دغدغه این را باید داشت که به بسیاری از راههای رفته بپردازیم و کاری کنیم که این راه که بسیار باریک شده است و حتی بر روی آن لایهای عظیم از فراموشی کشیده شده است، غبار فراموشیاش زدوده شود که این کاریست بس دشوار…
من دغدغه این را دارم که به سراغ مطالبی که در مورد سازمان «ژونس موزیکال» وجود دارد بروم و دربارهاش بنویسم، و بگویم که این تشکیلات عظیمی که دکتر سعدی حسنی بوجود آوردند و از قلباش چه جوانان هنرمند و چهرههایی بوجود آمدند… (چهرههایی که امروز برای این آب و خاک قدرقدرتانی شدهاند)
امروز لازم است درباره تبدیل شدن این نوجوانانی که گاه از مناطق محروم آمدند و با مدیریت دکتر حسنی به این جایگاه رسیدند گفتگو شود. درست است که این ماجرا به کلی فراموش شدهاست ولی لازم است از زیر لایههای فراموشی درآید.
از سال هائی که استاد گلنوش خالقی گروه همآوازان رادیو و تلویزیون را تاسیس کردند، آموزش و فعالیت و اجراهای گروه ما آغاز شد (ایشان بهترین اساتید ایرانی و غیر ایرانیای که در آن زمان وجود داشتند انتخاب کردند؛ برای مثال رهبران میهمانی چون: روبیک گریگوریان، کارل تویچ (از ورشو) و دیگر اساتید چون: کارمن اوسوریو، شنایدرها، مصطفی کمال و عیسی پورتراب و بزرگان دیگر را با خود آوردند که بی وقفه به ما آموزش میدادند. ما یعنی گروهِ بیتکرارِ «هم آوازان» رادیو تلویزیون، آثاری را به زبانهای مختلف دنیا مثل: فرانسه، آلمانی، لاتین، انگلیسی و طبیعتاً فارسی و دیگر زبانها و لهجههای ایرانی اجرا میکردیم.
وقتیکه ساختمانمان که در تخت طاووس بود (ساختمان گروه همآوازان رادیو تلویزیون) از ما گرفته شد، گلنوش خالقی باز همچنان امید را از دست ندادند و در منزل پدری(یعنی منزل شادروان استاد روحالله خالقی) با جدیت همیشگیمان به کار و تمرین مان ادامه دادیم؛ در آن روزها در خانه استاد چه ساعتهای خوب و با شکوهی داشتیم، مهربانی های بانو ایران خالقی و پذیرائیهایشان چه روزهای شگفتانگیزی را رقم زدند. اصلا احساس این را داشتیم که در این خانه تاریخی همگی یک خانواده هستیم و این روزها تمام نخواهد شد، یک طوطی داشتند که تمام وقت بانو ایران را صدا میزد: ایرااااان ایرااااان… هنرمند بزرگ ستیون اکرد همسر گلنوش خالقی با زبان فارسی خوبشان با روی همیشه خوش، همراه ما بودند. در آن روزها اثر جاودانه «آزادی» را گلنوش عزیز آهنگسازی کرده بودند و شعر آزادی را آقای فریدون مشیری سروده بودند و تقریبا هر روز آنجا بودند… همه مان هر روز با هم بودیم و اثر آزادی ضبط شد.
بعدها گلنوش خالقی عزیز در مصاحبه هایشان توضیح دادهاند که با چه مشکلاتی این اثر ضبط شد، اما امید رنگ خود از دست داد و گروه ما به یغما و باد فنا رفت…
۱ نظر