در کنار ماموریت مهمام که نوشتن دربارۀ هنرمندان موسیقی ایران است، امروز باید این ساعات را به شوبرت هدیه دهم… در بهت و حیرتی که در آن دورانها دکتر سعدی حسنی را فرا گرفته بود، ایشان چنین نوشتهاند: «اما چطور ممکن بود وینیها نسبت به این آهنگساز عالیقدر آنقدر بیاعتنا بوده باشند که حتی بعد از مرگ او هم مدتها کسی نمیدانست در این شهر مردی زندگی میکرد که مقامی بسیار بزرگ داشت، مقامی که فقط بتهوون آن زمان احراز کرده بود؟ بسیاری از آثار شوبرت نه تنها در تمام عمر او اجرا نشد بلکه قریب به ۵۰ سال بعد از مرگ او هم در میان بایگانی نتهای شهر گراتس مدفون شده بود.»
شوبرت فقط در میان دوستان خود زندگی میکرد، گویی او برای چند سال زندگی به زمین دعوت شده بود تا فقط در جمع دوستان روزگاری بگذراند و بار دیگر از عرصه زمین ناپدید شود…
این است که در این لحظه با آفتاب صبح زود که در آن بالاها که گوئی مثلِ بودا چهار زانو نشسته و خود را در قلب هستی جای داده و شاهد من است و به من با گرمایش دلگرمی داده، عهد و پیمان ببندم تا قبل از اینکه دوباره در اینجا که به «قاره سبز» معروف است و تقریباً همیشه بارانی و ابری است این نوشته امروزم را به پایان ببرم تا اینکه از یک پنجره… از پنجرههای بسیاری که دکتر سعدی حسنی ما را به باغهای جهانشان با گلهای رنگینشان هدایت کنند، بگشایم تا ما و آیندگان را به روشنایی و روشنگری دعوت کنند. (گیتی خسروی)
نوشتهای که میخوانید، از متن یادداشتی از دکتر سعدی حسنی پیاده شده که پیشتر در مجله موسیقی به چاپ رسیده بوده است:
مجله موسیقی (نشریه ژونس موزیکال ایران) زیر نظر دکتر سعدی حسنی، دوره چهارم – تیر و مرداد ۱۳۵۴ – شماره ۱۶
تهران – خیابان ایرانشهر شماره ۳۱
نویسنده دکتر سعدی حسنی
شوبرت و دوستان
روستاهای نزدیک وین گرینتسینگ، هایلیگن شتاب، بادن و اطراف کالنبرگ مرکز تجمع دوستان است. هر شب در میخانههای این روستاها عدهای از مردم وین و مسافرین خارجی برای میگساری گرد هم میآیند و شبی را با نوای موسیقی محلی و آواز دسته جمعی و شوخی و بذله گویی به سر میآورند.
این رسم از دیر زمان در وین مانده است و صاحبان میخانهها، خود شراب میهمانان را به عمل میآورند و میسازند، برخلاف کشورهای دیگر که شراب کهنه را بیشتر میپسندند، در این میخانهها همیشه شراب تازه به مصرف میرسد و آن را به زبان محلی وینی هیریگه (Heurige) میگویند یعنی «امساله» و منظور «شراب امساله» است. این اسم به تدریج به خود محل اطلاق شد، به طوری که امروز میخانه وینی را که در آن شراب تازه به مصرف میرسد «هیریگه» مینامند.
در قرن نوزدهم زمانی که بتهوون تابستانهای خود را در یکی از این روستاها میگذرانید، عدهای از دوستان هنردوست جمعی تشکیل داده و از شهر وین به میخانههای آنجا روی می آوردند.
در میان این دوستان کسانی بودند مانند گریل پارتزر (Grillparzer) که بعدها همان مقام را در اتریش پیدا کرد که گوته در آلمان داشت و او بزرگترین شاعر اتریشی شد. شاعران دیگر هم بودند مانند فرانس فن شوبر (F. Von Schober)، مایر هوفر، باورنفلد که اهمیت چندان نداشتند. هنرمندان دیگر در میان جمع دوستان خواننده معروف تنور یوهان میخائیل فوگل (J. M. Vogel) و آهنگسازانی چون: یوزف لاخنر (J. Lachner) که از مونیخ آمده بود تا به جمع دوستان بپیوندد و برادران آنسلم و یوزف هوتن برنر (Hütten brenner)، نقاش خوش گذران لئوپولد کوپل وایزر (Kupelweiser)، یوزف اشپاون (J. Spaun) و خردسال ترین آنها موریتس فن شویند (M. Von Schwind) بود که همه به بزرگترین هنرمند جمعیت خود فرانتس شوبرت ارادت می ورزیدند.
همه این دوستان هنرمند تنگ دست بودند که اغلب روزانه برای تامین معاش همان روز در تلاش بودند. هرگاه یکی از دوستان به پول میرسید دیگران را دعوت میکرد تا با هم به میخانههای اطراف وین بروند و ساعتی به میگساری و خوشی بگذرانند.
۱ نظر