گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

سمفونی ۴ بروکنر: بلعیدن زند‌گی و دیس‌پپسیِ انسان گناه‌کار (۳)

آنتون بروکنر (۱۸۲۴-۱۸۹۶)

در پایان موومان دوم، آندانته، کوبش تیمپانی در سکوت و سیاهی، تداعی‌گر وضعی خواب‌آلود و صدای تیک‌تاک ساعت است. کلّ حدود بیست‌دقیقۀ پویه را که مرور می‌کنیم، پیتزیکاتوی زهی‌ها را که هم‌ارزند با همان فیگور پایانی تیمپانی‌، رودررویی یا مغازله‌ی صدای زیر و بمِ فلوت و هورن در خلوتیِ صدا، تم‌های ظریف و لطیف و رقص‌گونه، می‌پنداریم قطعه به تک‌گویی درونی‌ای در بستر خواب و در حالتی میان نَوم و یَقَظه ماننده شده که یادآور شیرین‌وتلخِ رخ‌دادهای گذشته‌است. قطعه‌ای موقّر و موافق که اندوه و امّیدی توامان در سینه دارد. جریانی‌ مداوم و گاه منقطع که به زندگی مانسته و در خاموشیِ خواب به پایان می‌رسد.

اسکرتسو، برون‌گراترین پویۀ این اثر، با خروشی ازجاکن و شخصیتی آژیته، با فانفارِ بادی‌برنجی‌ها (ابتدا هورن‌ها و بعد ترومپت‌ها) پا می‌گیرد و در تضاد با پویۀ آهستۀ قبل، به‌حقیقت به آغازِ روزی دیگر می‌ماند. بادی‌برنجی‌ها از دوردست و از پشت کوه‌وکلوخ‌ها سربرآورده و پیوسته نزدیک‌تر و بلندتر می‌شوند و روشنی روز را گسترده می‌کنند و جانی جوان به وجود قطعه می‌دهند. روشن، نشاط‌انگیز، جوشنده و فاتحانه؛ پویۀ سوم.

بعد از گذشتِ قریب به نیم‌ساعت از پیش‌آمدهای پویۀ اول، بعد از تجربۀ نشیب‌وفراز دو پویۀ میانی، باید گمان کرده باشیم، خوب این همۀ ماجراست! کی و کجا فکرش را می‌کند که، از دل سیاه‌آسای نسیان، ناگهان، ایده‌های اول و دوم، مصالح پویۀ اول بازگردند و فینالۀ رعب‌انگیز سمفونی را برپا سازند؟ بله، آدم با بیم‌هاش به‌دنیا می‌آید. با هراس حرمان‌ها و ازکف‌دادن‌هاش. و زمان هیچ چیز را حل نمی‌کند و تنها راه رسوب رنج، بلعیدن زند‌گی‌ست! این چاکندۀ قلب‌دردِ توی سینه را کجا زمان درمانی هست؟ بازی زمان و زمانه فقط در ازالۀ عشرت و اقامۀ عذاب است که زبده است و در یادآوریِ زخم‌های زبون زندگی.

بروکنر، بی‌رحمانه، با استفاده از استاکاتوی کنتراباس‌ها فضایی تیره‌ بر پیکرۀ پویۀ پایانی می‌کشد و سپس «ایدۀ اول» بازمی‌گردد. نت‌های کشیدۀ هورن از جانِ تاریخ یا بن‌توی حافظه بازمی‌گردد. و پژواکِ «ایدۀ دوم» هم‌سو با کرشندویی جان‌گیر و جنون‌انگیزی که حکایت از محتومیِ آن رنج معهود دارد انگار.

audio fileبشنوید قسمتی را از فیناله: استاکاتوی کنتراباس‌ها و بازگشت «ایده‌ی اول» 

بروکنر، به سیاق اکثر آثار سمفونیک‌اش، در فینالۀ قطعه، با استفاده از فرمی دوّار (سایکلیک) و تبدیل‌های تماتیک (تماتیک ترانسفورماسیون) به جمع‌بندی کل اثر می‌رسد و با ایجاد رابطه‌ای دیالکتیک میان تم‌های اکسپوزیسیون پویۀ اول و تم‌های پویۀ آخر، و مکالمه میان این دو موومان، که از حیث روایت‌گری چنان انسجام موسیقایی‌ای برمی‌سازد که درک‌ودریافت اثر را مشروط می‌کند به گوش‌کردن کلّ قطعۀ ۷۰ دقیقه‌ایش. چیزی که بی‌درنگ متبادرکنندۀ گفتۀ آنه‌سوفی موتر، ویولنیست نام‌ورِ آلمانی، است: «شاه‌کار‌های هنری احتیاج به زمان دارن. احتیاج به صبوری ما. لازمه بشینیم و یک قطعه رو به‌عنوان یک کلّ [ساخت‌مند] گوش کنیم… به تکه‌ها و گلچین‌ها اکتفا نکنید! همه‌ش رو بردارید. همۀ تشریفات‌ خوردن رو به‌جا بیاورید! از سوپ تا دسر! همۀ همه‌ش».

بعد از ترک‌تازیِ توتّی، در اکسپوزیسیون فینالۀ سمفونی چهار، تمی تازه که سُرایه‌ای‌ست گوش‌نواز و خوش‌رفتار، توسط زهی‌ها معرفی می‌شود. ملودی‌ای که با مخالفت ارکستر و فورتیسّیموی بادی‌برنجی‌ها پاسخ داده و انگار با آن مخالفت می‌شود.

audio fileبشنوید قسمتی را از فیناله: سُرایه‌ی گوش‌نواز «بعد از ترک‌تازی توتّی…»

پوریا یوسفی کاخکی

پوریا یوسفی کاخکی

۱ نظر

بیشتر بحث شده است