به عنوان شرحی از انواع مختلف موسیقی، یا حتی فرهنگهای موسیقایی گروههای اجتماعی گوناگون، این برچسبها بیمعنی و همواره گمراهکنندهاند. آنها همچنین اصطلاحات ارزشگذاریشدهایاند که اغلب بدون مشخص کردن فرضیات زیرین استفاده میشوند. برای نمونه، موسیقی مردمپسند و موسیقی مردمی به طور گستردهای به عنوان انحطاطهای موسیقی هنری در نظر گرفته شدهاند: همانطور که گفته میشد آوازهای مذهبی مردمپسند کلیساهای مستقل سیاهپوستان آفریقای جنوبی نتیجهی ناتوانی اعضا در خواندن صحیح سرودهای اروپایی است (بلکینگ ۱۹۸۱)، بدینترتیب، آوازهای گروهی گانگا از دهقانان بوسنی و هرزگوین به عنوان تلاشهایی ناپخته برای بازتولید هارمونیهایی که در موسیقی پیشرفتهی شهرها شنیده شده بود، در نظر گرفته میشدند (پتروویچ ۱۹۷۷).
پژوهشهای اتنوموزیکولوژیک به ما یادآوری کرده است که موسیقیسازی همواره باید به عنوان یک کنش عمدی در نظر گرفته شود و دلایل کاربران برای آنچه انجام میدهند باید مورد توجه قرار گیرد. هنر نه از محصولات، که از فرآیندهایی تشکیل میشود که افراد از طریق آنها به فعالیتها و تجربههای خاص معنا میبخشند. موسیقی برای استفاده در دسترس است (نگاه کنید به جونز ۱۹۷۱).
ارزش موسیقی در هیچ قطعه یا سبک موسیقیای نیست، بلکه در روشهایی است که افراد به گوشدادن و اجراکردن میپردازند. فرض کنیم که موسیقی مردمپسند موسیقیای است که به دنبال جلب توجه ذوق پالوده نیست (فرهنگ لغت آکسفورد)، این باعث نمیشود که موسیقی هنری پالودهشده و موسیقی مردمپسند ناپالوده باشد. پالودگی کیفیتی است که افراد از طریق اجرا یا گوشسپردن به موسیقی برمیانگیزند؛ و همانطور که نگرش بسیاری از افراد به موسیقی هنری ممکن است ناپالوده باشد، نگرشها و پاسخهای دیگران به موسیقی مردمپسند ممکن است پالودهشده باشد.
به همین ترتیب، مهارتهای موسیقایی مورد نیاز برای موسیقیهای «مردمی» و «مردمپسند» کمتر از موسیقی «هنری» نیستند، همانطور که موسیقی کُرال ویلیام بِرد آسانتر از هندل، وردی یا بریتن نیست. موسیقیدانان پاپ به اندازهی ارکسترهای سمفونیک در تمرینهای خود دقیقاند؛ و اگر به نظر میرسد که در تعیین صداهایی که میخواهند کمی گنگاند، گوش سپردن به زبان رهبران ارکستر برای درک این امر که آنها نیز به دلیل کار در یک رسانهی غیرشفاهی در چه شرایط نامساعدی قرار دارند، کافی است.َ
اگرچه موسیقی «نتیجهی نگرشها و روشهایی خاص از تفکر دربارهی جهان و در نهایت دربارهی «راه»هایی است که موسیقی میتواند ساخته شود» (جونز ۱۹۶۳، ص. ۱۵۳)، اثربخشی موسیقی به روابط افراد با سازماندهی و درک نمادهای موسیقی بستگی دارد، نه به نگرشهای غیرموسیقایی که نسبت به آنها یا در کنار آنها بیان میشود. بنابراین، اگرچه ارزش موسیقی باید با روشهایی که افراد به موسیقی معنا میبخشند اندازهگیری شود، اما اصطلاحات مرتبط با زمینهای که در آن معنا ساخته میشود نیز باید موسیقایی باشند.
۱ نظر