معرفی و تشریح آوانگاری فُنمیک و فُنتیک
یک قومموسیقیشناس احتمال دارد به منظور مطالعهی موسیقی تصمیم به ضبط نمونههای صوتی و سپس آوانگاری آنها بگیرد. او با خصوصیات ِآن موسیقی آشنا نیست و در مشاهده و تجربهاندوزی از فرهنگِ موسیقاییِ مورد مطالعهاش ممکن است با پدیدههای موسیقایای مواجه شود که نسبت به عادات قبلی و پیشینهی فکری و تجربهی موسیقایی او غریب و مهجور باشند. به باورِ نتل (۱۳۹۲: ۱۵۳) اصلیترین مسأله در تاریخ آوانگاری «تعادل میان دقت و سادگی» است.
یک آوانگار همیشه با مسألهی برآورده کردنِ مناسبِ دو ویژگیِ سادگی و دقت درگیر است و شیوهای که انتخاب می کند بستگی به پاسخِ او به این دو سوال دارد:
۱) میزان دقت در ثبت خصوصیات و جزییاتِ یک نمونه شنیداری تا چه حد لازم است؟
آیا ثبت تمام پیچیدگیها و پدیدههای موسیقی که مورد توجه آوانگار قرار گرفتهاند لازم است؟
۲) به منظور رعایت سادگی، چه مواردی باید ثبت شود و چه مواردی میتواند نادیده گرفته شود؟
آیا اعتبار و صحت آوانگاری وابسته به ثبت برخی الزامات است؟ در ارتباط با این دو سؤال، نتایج حاصل از مشاهدات میدانی راهگشا بودهاند. شنوندگان متعلق به یک فرهنگ موسیقیِ مشخص چیزهایی از موسیقیشان دریافت میکنند که برای افرادِ متعلق به خارج از آن حوزهی موسیقی و ناآشنا با آن نوع موسیقی نامفهوم خواهد بود. بر این اساس، جنبههای مشخصی از یک موسیقی نشاندهندهی «هویت و شخصیت اصلی»ِ آن موسیقی هستند که باید در اقدام به آوانگاری مد نظر قرار دادهشده و به ثبت برسند. در مقابل، جنبه های دیگری هستند که تغییرات یا حذف آنها در تشخیصِ اعضایِ فرهنگ از موسیقیشان لطمهای وارد نمیکند (نتل ۱۳۶۵: ۸۶).
مسألهای که در توضیحات فوق مطرح شد مشابه تمایز میان فُنِتیکس و فُنِمیکس در حوزهی زبانشناسی است (نتل ۱۳۹۲: ۱۵۳). به عنوان مثال، با آنکه تلفظ حرف «ج» در کلمات «جارو» و «مجتبی» در میان مردمِ ایران متفاوت است، ولی آنها هردو تلفظ را به عنوان واجِ «ج» دریافت میکنند.
اما فردی که به زبان دیگری تکلّم میکند این دو تلفظ را، خیلی واضح، متفاوت میشنود و دریافت میکند. توجیه و بررسی این مثال در زبانشناسی با موضوع فُنتیکس و فُنمیکس ارتباط مییابد. «فُنتیکس با اصواتِ واقعیِ تولیدشده سروکار دارد» (همان) و «عبارت است از شناخت صداهای گفتاری به همانگونه که ظاهر میشوند» (نتل ۱۳۶۵: ۸۶). از طرفی دیگر، فُنمیکس «[اصوات واقعیِ تولیدشده] را درون یک نظام یا تعداد محدودی واحد با تفاوتهای معناداری سازماندهی میکند» (همان).
با الهام از دو مورد مذکور، دو روش آوانگاریِ فُنمیک و فُنتیک در قومموسیقیشناسی پدیدار شدهاند. آوانگاری فنتیک «در شرایط آرمانی، تمام صداهای موسیقایی و همهی تمایزات را ارائه میدهد» (نتل ۱۳۹۲: ۱۵۳). در این تعریف قیدِ «شرایط آرمانی» ذکر شده است، زیرا جزییات و پیچیدگیها آنقدر زیاد هستند که در محدودهی نوشتاریِ آوانگاری نمیگنجند. آوانگار در این روش هر جزییاتی را که میشنود ثبت میکند و به نیت و معنادار بودنشان در فرهنگ موسیقی توجهی ندارد. از سویی دیگر، آوانگاری فنمیک به ثیت پدیدهها و عواملی میپردازد که از دید نمایندگان یک سبک موسیقی اساسی و اصلی تشخیص داده میشوند (نتل ۱۳۶۵: ۸۶).
در این شیوهی آوانگاری «[…] فقط ارائهی آن چیزی نیاز است که هنرمندانِ آگاه یا نایبانِ متخصصشان احتیاج دارند تا یک اثر را از اثر دیگر بازشناسند، پس در اینجا از خیلی از موارد میتوان چشم پوشی کرد» (نتل ۱۳۹۲: ۱۵۳). نکتهای که در این باره شایان ذکر است این است که حذف جزییاتی که در موسیقی «فنمیک» نیستند نشاندهندهی بیاهمیت بودن آنها نیست، بلکه گویای آنست که «حضور این جزییات از طریق محیطِ آنها میتواند قابل پیشبینی باشد» (نتل ۱۳۶۵: ۸۷).
نوشتار مسعود خمسه پور عزیز در زمینۀ بهره های زبانشناسی در تکمیل سازوکار اتنوموزیوکولوژی بسیار مفید است. امیدوارم در آینده محصول مطالعات ایشان باز هم برای همگان در دست رس قرار گیرد.
از مرحمت و حسن توجه آقای دکتر آزاده فر بسیار سپاسگذارم و لطف ایشان سبب قوت قلب و انگیزهای مستدام است.