ربط یا بیربطی؟
تنها یک بار شنیدن «خلوت بیزمان»، حاصل کار مشترک حمید مرادیان و بابک کوهستانی اگر گوشهی چشمی هم به نوشتهی کوتاه دفترچهی آلبوم داشته باشیم پرسشی مهمتر از خود موسیقی را پیش میکشد. و آن این که، آن برچسب ناچسب تلفیق چه تاثیر اعتبارزدایی با خود دارد که حتا به قیمت گفتن یا عملی کردن گزارهای مانند «بدون وارد شدن در حریم جملهبندی یکدیگر تنها از جهت احساسی و روند فرمال با هم همراه شده و موسیقی را پیش ببرند» باید از آن اجتناب کرد؟
همهی شواهد موسیقایی بخشهای مختلف آلبوم که نام «خلوت» بر خود دارند از چیزی حکایت میکند که از یکی دو دههی پیش تا امروز به تسامح تلفیق نامیدهایم و از فرط استفاده به یک برچسب طبقهبندی تبدیلش کردهایم. نوای سادهشدهی خلوت سوم را که بشنویم از خود خواهیم پرسید اگر یک نوازندهی ایرانی به تصادف یا از سر مناسبتهای موسیقایی -که در دو دههی آغازین سدهی بیست و یکم فراوان حالتهای مختلفش را دیدهایم و میشناسیم- با یک نوازندهی مثلا رومانیایی همنشین شوند و بیتمرین قدری بداهه بنوازند چیزی از پایه متفاوت با آن که میشنویم خواهیم شنید؟ مثالهای به یادمانده پاسخ منفی به این سوال میدهد حتا با در نظر گرفتن بارقهی گذرا از پیوند نسبتا پرداختهی هارمونیکهای ویولا که در انتهای این خلوت در میان مضرابهای سنتور تنیده میشود.
در اغلب لحظات چیزی بیش از تکرار یکی دو نغمهی با اهمیت مُد تا وقتی که ساز دیگر جملاتش را تمام کند نمیشنویم. نوعی تکگویی که طرف مقابل هر از گاهی زیر لب «خوب»ی میگوید یا سری تکان میدهد مبادا نبودش حمل بر بیتوجهی به طرفِ در حال صحبت شود و در واقعیت، انتظار همراه نشنیدن تا نوبت سخن به او بازگردد. شبهساقینامهای که در خلوت چهارم نواخته میشود یا ملودی کردی آشنای خلوت هفتم و جوابهایی که ویولا به هر کدام از تکههای آنها میدهد، نمودهای روشن چنین رهیافت موسیقاییای هستند.
با چنین رویکردهایی به موسیقی «دوبُعدی»، چنان که خود مولفان در دفترچه گفتهاند، نمیرسیم بلکه بیشتر راه به سوی نوعی موسیقی دوپاره یا نوعی تماس سطحی میبریم، همانطور که نتیجهی کار در خلوت بیزمان نیز بوده است.
نویز
***
گفتگوی هارمونیک
۱ نظر