در ارتباط با مطلب اخیر، لازم است به موضوعی که تا حدودی دارای اشتراک با آن است پرداختهشود. انتخاب روشِ آوانگاری فنمیک و فنتیک به اینکه آوانگارْ خودیِ آن فرهنگ باشد یا نباشد وابستگی قطعی ندارد، بلکه به مقصود و نوع ارتباطِ آوانگار با آن موسیقی مرتبط است. آوانگاریهای فنتیکِ بلابارتوک، نمونهی تلاشِ یک فردِ خودیِ فرهنگی در جهت رسیدن به توصیفی کامل از موسیقیاش به منظور حفظِ هرآنچه از آن موسیقی میشنید بود (نتل ۱۳۹۲: ۱۵۴)، یا به عنوان مثال دیگر، از آوانگاریهای محمدتقی مسعودیه از گونههای موسیقی کلاسیک ایرانی در کتابش با عنوانِ مبانی اتنوموزیکولوژی می توان نام برد. از طرف دیگر، نتل(۱۳۶۵: ۸۷) آوانگاریهای جرج هرتسگ را یکی از بهترین آوانگاریهای فنمیک معرفی میکند.
بحث دربارهی فُنمیک / فُنتیک و آوانگاریهای ماشینی
نتل (۱۳۹۲: ۱۵۴) عقیده دارد که آوانگاریِ قومموسیقیشناسی در جهتی عکسِ مسیری که زبانشناسی پیموده، از یک شروعِ فنمیک به سمت رویکردی فنتیک حرکت کرد. آوانگاری فنتیک نیز در طول گذشت زمان به سمت رسیدن به شرایط آرمانیاش، یعنی ثبت تمامی صداهای موسیقایی و همهی تمایزات، در تغییر و تحول بودهاست. بهطوری که «از آوانگاری خالص پدیدههای فنتیک موسیقایی شروع به رشد کرده و این رشد ضرورت بهکارگیری ماشینهای آوانگاری را بیشتر [کرد…]» (نتل ۱۳۶۵: ۹۲). اما نظراتی در مخالفت با ایدهی رسیدن به این شرایط آرمانی وجود دارد. مثلاً اشترایشر معتقد است: «مقصودِ ایدهآل ِ آوانگاریِ موسیقایی دستیافتنی نیست، زیرا این فرآیند در پی یافتن معادلی دیداری برای پدیدهای شفاهی است» (نتل ۱۳۹۲: ۱۴۷). به موازات این عقیده و در بیهوده انگاشتنِ استفاده از ماشین در نیل به این مقصود، یاب کونست میگوید: «ممکن است با بهکارگیری روش مکانیکی ـ دیداری برای ثبتِ صدا […] دقت نتنگاری به نقطهای برسد که آدم در پیچ و خم جزییات گم شود و اصل را نبیند» (همان: ۱۵۸).
ملوگرافها (آوانگاریهای ماشینی) – جدا از مسألهی نقششان در دستیابی به مقصودِ ایدهآلِ آوانگاری فنتیک و انتقادهای وارده به آن- میتوانند در آوانگاری به روش فنتیک غیرآرمانی و یا فنمیک به آوانگار یاری برسانند. اما آنها به تنهایی نمیتوانند به دو روش اخیر خروجی داشته باشند و باید با اطلاعات و تحلیلِ بشری همراه شوند. نتل (۱۳۹۲: ۱۵۹) در اینباره مینویسد: «آوانگاری ماشینی نمیتواند آنچه معنادار است را از آنچه بیمعنا است، آنچه به صورت فیزیولوژیکی شنیده میشود را از آنچه عضوی از یک جامعه تصمیم میگیرد بشنود یا نشنیده بگیرد تمییز دهد». با این همه، اما ملوگراف به آوانگار کمک میکند «بیطرفانه» بشنود و از برخی محدودیتها رها شود و آوانگاریاش به تکامل بیشتری دست یابد (نتل ۱۳۶۵: ۸۵؛ ۱۳۹۲: ۱۶۰). مشارکتِ «چیزهای خاصی» که در ملوگراف مشاهده می شود با شنود و درک موسیقایی آوانگار توجه او را به اتفاقات موسیقایی خاصی جلب میکند، بهطوری که آوانگار میتواند از طریق مشاوره با مطلعِ خبره میزان اهمیت و معناداربودنِ آنها را جویا شود و یا، از سویی دیگر، آنها را به منظور آوانگاری فونتیک بهکار ببرد (نتل ۱۳۹۲: ۱۶۱-۱۶۲).
مراجع
نتل، برونو
۱۳۶۵ اتنوموزیکولوژی یا روش بررسی و شناخت موسیقی اقوام و ملل، ترجمه مجتبی خوشضمیر، تهران: کتاب آفرین.
۱۳۹۲ «تا نتنوشت را نبینم چیزی نمیتوانم بگویم: آوانگاری»، فصلنامهی موسیقی ماهور، ترجمهی لیلا رسولی، زمستان، شماره ۶۲: ۱۴۵-۱۶۵.
Hood, Mantle
۱۹۷۱ The Ethnomusicologist, Los Angeles: University of California.
۱ نظر