چکیده
دو تکنیک “Lip” و “Nose”، بصورت یک مکمل در کنار هم می توانند در شنیده شدن و اجرای فواصل دور از هم، در ساز گیتار، موثر باشند. تا قبل از این ما به عنوان یک نوازنده ی گیتار از اجرای فواصلی که دست چپ توانایی اجرای آن را نداشت صرف نظر می کردیم و به دنبال جایگزین و یا حذف برخی از نت ها بودیم تا امکان اجرای آنها میسر شود؛ بخصوص توانایی دست چپ نوازنده نیز ملاک اصلی در این انتخاب بود. روش های مطرح شده، همراه با عکس و فایل ویدئویی آن، می تواند در انتقال بهتر مفاهیم راهنمای شما در چگونگی انجام این تکنیک ها باشند. تاکید مولف بر ابداع در این مقاله، متمرکز بر روی تکنیک “Lip” است.
مقدمه
در این مقاله با توجه نمودن به تنظیمات و آثار ارائه شده برای گیتار، سعی بر آن شده با ابداع روشی نوین، بر بالاتر بردن پتانسیل ساز گیتار، بخصوص در سبک کلاسیک تلاش نمایم. به عنوان یک نوازنده ی گیتار همیشه در حین تنظیم قطعات از سازی دیگر بر روی گیتار، دچار محدودیت هایی برای گرفتن نت ها با فواصل دور از هم بودم. این مقاله سعی بر بیان ایده ی جدید در نوازندگی گیتار دارد که شاید بتواند بر بالاتر بردن توانایی های این ساز در ذهن علاقمندان گیتار موثر باشد.
لزوم بکارگیری شیوه ای نوین در نوازندگی گیتار کلاسیک
شما به عنوان یک نوازنده ی گیتار یا فردی آگاه پیرامون نوازندگی در این ساز، می دانید که برای اجرای آکوردها و ملودی های مختلف همیشه نیازمند انگشت گذاری و انتخاب پوزیسیون (Position) مناسب برای دست چپ هستید. البته همه ی آن نکاتی که برای دست چپ لحاظ می نمایید، در نهایت نیاز به ایجاد صدادهی مناسب توسط انگشتان دست راست دارد.
بگذارید با طرح یک سوال به سراغ اصل مطلب برویم. اگر از شما بخواهند به عنوان یک نوازنده ی گیتار آکوردی در پوزیسون دهم (X) گیتار گرفته و همزمان یک نت باس، بر روی باره ی چهارم (IV) سیم ۶ بگیرید؛ آیا راهکاری برای آن دارید؟ حال اگر باز فاصله را بیشتر کنیم و آکورد باره ی دهم را حفظ و بخواهیم نت فادیز بر روی سیم ۶ باره ی دوم (II) را اجرا نماییم؛ آن زمان چه خواهد شد؟
تجربه به من نشان داده که جواب ها یکسان هستند: «امکان اجرای این نت با چنین فاصله ی زیادی، بدون تغییر کوک ساز وجود ندارد.» پس اگر شما نیز هم نظر هستید، شاید بررسی راه ابداعی در این مقاله برایتان جالب باشد.
در اینجا لازم است اشاره ای بنمایم به منابع و مسیر طی شده برای ابداع این روش ها؛ اولین اشاره را به تنظیمات و آثار ساخته شده توسط «رولند داینز» (Roland Dyens) دارم چراکه در بین فعالان معاصر گیتار کلاسیک، قطعاً جزو آنهایی بشمار می رود که با شناخت پتانسیل بالای گیتار، هارمونی غنی و منسجمی را در آثارش ارائه داده تا شما بارها و بارها شاهد پیچیده بودن هارمونی قطعات در حالت بسته-ی پوزیسیون ها باشید و البته هنر وی نیز همین است.
ولی اگر قرار باشد فاصله ی بین بخش های صدایی بیش از حد زیاد شود (اشاره به سوال مطرح شده)، سعی بر اجتناب از این مشکل دارد و در همان پوزیسیون بسته به دنبال ارضای مخاطب از یک هارمونی غنی می گردد. نفر بعدی که می توان تنظیمات و تفکر وی را جرقه ای برای شکل گیری این روش ها دانست، نوازنده ی بزرگ گیتار کلاسیک «کازوهیتو یاماشیتا» (Kazuhito Yamashita) می باشد.
قرار نیست در این مقاله به اشخاص و ایده هایشان پرداخت؛ ولی بد نیست بدانید در حدود ۲ سال پیش، زمانی که مشغول بررسی تنظیمات یاماشیتا به خصوص «تابلوهای یک نمایشگاه» (۱)، اثر «مدست موسورگسکی» (۲) بودم؛ متوجه غیر عادی بودن آن با تمام تنظیمات و آثار ارائه شده برای گیتارکلاسیک شدم.
پوزیسیون ها و انگشت گذاری های بسیار سخت یا به اصطلاح نوازندگان (بد دست)، استفاده از رنگ های صوتی و تکنیک های بسیار زیاد در هر صفحه از این تنظیم و با جلو رفتن در بخش های این اثر، مواجه شدن با ترکیب همه ی عناصری که نوازنده ی گیتار کلاسیک سعی بر اجتناب از آن دارد تا در نهایت این سوال را به وجور آورد: آیا این تنظیم با تمام این جزئیات و پیچیدگی ها قابلیت اجرا برای همه ی نوازندگان را دارد؟
پی نوشت
۱- Pictures at an Exhibition (طبق آخرین مکاتبه ای که با انتشارات مربوطه داشتم؛ در حال حاضر نت این اثر به خواست ایشان منتشر نمی شود.)
۲- Modest Petrovich Mussorgsky
۱ نظر