ببینید آقای دیبازر، ما الان باید ۱۰ تا ارکستر داشته باشیم تا نیرو هایی را برای آن، تربیت کنیم. ما در حال صحبت ارکستراسیون و… برای مملکتی می کنیم که هنوز در آن بستر سازی نکردیم. هنوز فارغ التحصیل هایمان را وارد آموزش و پرورش نکردیم که موسیقی درس دهند. هنوز بحث حرام و حلال مشخص نیست. هنوز رسانه با موسیقی برخورد درستی ندارد. در دو رشته: نوازندگی جهانی و نوازندگی ایرانی، آهنگسازی و جدیدا اتنوموزیکولوژی را اضافه کرده اند. بسیاری از رشته ها مثل موسیقی درمانی و موزیک مدیا وجود دارند. این رشته ها در دانشگاه های ما وجود ندارد، استاد های این رشته ها وجود ندارند، فرصت های مطالعاتی برای فارغ التحصیلان نیست. من می گویم روی همین چیزی که داریم کار کنیم و برای مردم از طریق آموزش عمومی فرهنگسازی کنیم. اینکه شما فردی را فارغ التحصیل می کنید و او آموزشگاهی فرضا به نام بلبل شیدا و کفتر…! تاسیس می کند، جدیدا ارائه دیپلم و فوق دیپلم موسیقی [باب شده است] و این امور فقط ادعا ایجاد می کند. خودتان هنرستانی بودید و این حرفها را زیاد شنیدید: وقتی هنرستانی ها وارد دانشگاه نمی شوند و با دیپلم ریاضی وارد می شود و ۴ سال درس می خواند و بعد می گوید که من کارشناس موسیقی ام؛ یک فرد متفرعن منزوی غیر طبیعی از جامعه بریده با نگاه از بالا که هیچ کاری هم نمی تواند انجام دهد. او با لیسانس موسیقی توقع دارد که همان برخوردی که با استادش می شود با او نیز همان برخورد شود. من بر آنم که بیاییم درب دانشگاه ها را ببندیم، سپس وقتی که فرهنگسازی عمومی کردیم بیاییم در سراسر کشور کار کنیم. چرا فقط دانشگاه هنر در تهران و کرج و هنرستان موسیقی فقط در تهران وجود دارد؟ می دانیم که اگر هنرستان موسیقی را در اصفهان توسعه می دادند و نمی بستند بهترین استعدادهای موسیقی سنتی از اصفهان می آمدند چو آن منطقه ژن این مساله را دارد یا اگر موسیقی و آواز کلاسیک را در آذربایجان راه اندازی می کردیم می توانستیم بهترین خواننده های این منطقه را در آذربایجان رشد دهیم. هنوز این مسائل مشخص نیست و من احساس می کنم دانشجویان به علت کافی نبودن آموزش های دانشگاهی باز هم به سراغ کلاس های خارج از دانشگاه های اساتید می روند و در آنجا مطالبشان را یاد می گیرند. به هر حال می دانیم که در طول سال های دانشگاهی، مسائل عاطفی و رشد کردن زمان زیادی را از دانشجویان می گیرد تا جای خودشان را پیدا کنند، حال در کنارش یک درسی هم می خوانند و تجربیات محدودی هم رخ می دهد و در مقطع فوق لیسانس متوجه می شوند که چه کار می خواهند بکنند که زمان کم است و احساساتشان فروکش کرده است و حالا می خواهد آهنگسازی کند یا ردیف بزند. فکر نمی کنید که باید دانشگاه ها را محدود کرد؟
اگر یک تصمیم جمعی بر این باشد که دانشگاه های موسیقی را تعطیل کنیم، یک گزاره این است که آن را باید بررسی و اهم و فی الاهم کنیم. گزاره دیگر هم این است که سعی کنیم کیفیت چیزی که داریم را بالا ببریم. من فکر می کنم که واقعیت جامعه ما این است که تقاضا در رابطه با موسیقی از نازل ترین شکل تا بالاترین شکل ممکن بسیار زیاد است. عرضه نیز نسبت به ۲۰ سال پیش بیشتر شده است. شاید دوره بازنگری در این است که چگونه کیفیت چیزی که عرضه می کنیم را بالا ببریم. یعنی چقدر می توان روی دانشجوی فارغ التحصیل موسیقی کار کرد تا کیفیت کارش بالا رود.
فکر می کنم همه در جامعه ما فهمیدیم که موسیقی نباید به عنوان کار اول در نظر گرفته شود. موسیقیدان هایی مثل شما که این کار را انجام دهند کم هستند. مثلا من وارد یک اداره شدم، جذب دانشگاه شدند، خانه ای خریدند. موسیقی دان ها معمولا بلا تکلیفند. از قدیم می گفتند موسیقی را در کنار کار خودت انجام بده یا یک نوع اقبال عمومی در حال شکل گیری است – مثلا فرزندان کسانی که ۲۰ سال پیش مخالف موسیقی بودند الان به کلاس پیانو می روند یا کسانی که می گفتند موسیقی حرام است الان فرزندانشان استدیو خانگی باز کردند و آموزشگاه ها هم زیاد شده – از لحاظ آموزش و توسعه کمی برای فارغ التحصیلان خوب است ولی وقتی اتفاق بیرونی نمی افتد دانشگاه ها حتی با افزایش کیفیتشان توقع را بالا می برند و فشار روانی روی فارغ التحصیل بیشتر است. الان در دانشگاه هایمان مسترکلاس خیلی کم وجود دارد، استاد های خارجی نمیآیند، به دانشجویانمان بورسیه نمی دهند، فستیوال های تخصصی موسیقی نداریم و من فکر می کنم روی این مسائل باید بازنگری شود که اصلا ورودی دانشگاه ها را محدود کنند. مثلا بگویند ۴ سال روی استعداد های هنرستان ها کار می کنیم و بعد آنها را بورسیه می کنیم.
ما الان چه بخواهیم و چه نخواهیم در حوزه توسعه در حال عمل هستیم، منتها اگر توسه کمی را از توسعه کیفی تفکیک کنیم، توسعه کیفی به طرز شگفت انگیزی نسبت به ۲۵ سال گذشته رشد داشته است؛ فارغ التحصیلان زیادی در هنرستان های شهرستان ها، در تهران و غیر تهران، دانشگاه ها، علمیکاربردی ها و… داشتیم پس توسعه کمی در حال انجام است. فکر می کنم زمان آن رسیده است که فقط به کمیت رضایت نداشته باشیم و ضرورت رسیدن به کیفیت را هم احساس کنیم.
من متوجه نشدم، این چه جور مصاحبه ای است؟ فارغ از درستی یا نادرستی مطالب عنوان شده دو طرف، با توجه به حجم صحبت ها و میزان کمی سوالها و جواب ها ظاهرا آقای دیبازر مسوول سوال و مصاحبه وآقای محمودی مسوول پاسخ دهی و مصاحبه شونده بوده اند!!! قسمت سوالات بیشتر به یک بیانیه یا درد دل یا شرح وضعیت می پردازد وبسیار طولانی است و با توجه به پاسخ های کوتاه مطلب از فرمت مصاحبه خارج شده است!