در نظر رایس (۱۳۸۴: ۱۳۱)، مدلدهی نیازمند پرسش دو سؤال است: «چه کار داریم میکنیم؟» و «چه کار باید بکنیم؟». این دو سؤال در ارتباط با دو نوع مدل سازی هستند که «گیرتز» میان آنها تمایز قائل شده است (هاروود ۱۳۸۵: ۱۷۴). نوع اول در ارتباط با سؤالی توصیفی و نوع دوم در پیوند با سؤالی تجویزی است و به ترتیب، اینطور نشان داده می شوند: «مدلِ» و «مدل برای». به عقیدهی رایس (۱۳۸۴: ۱۳۱)، مؤثر بودن نوع اول به میزان «گسترهی شمول»ِ آن بر کارهای پیشین، و در نوع دوم به «”الزام اخلاقی” که برای کنش آینده فراهم میآورد» بستگی دارد.
شرح تفکرات و ادبیات قوم موسیقی شناسی تا زمان نگارش مقاله
رایس از دو بعد به توصیف وضعیت موجود پرداخته است. از یک بعد به بیان فراگیریِ مدل مریام و نیز مقولات تحلیلیِ آن در میان تألیفات و مباحثات آن سالها پرداخته و از بعدی دیگر «پیش طنین هایی» از نوعی تفکر متفاوت و تازه را در هوا جاری میبیند (همان: ۱۳۶). او از مدل مریام به عنوان «بهترین نمونه ی یک مدل مؤثر در تاریخ اخیر اتنوموزیکولوژی» یاد کرده و آن را «نطفه ی اصلی»ِ رشتهی مذکور می نامد به طوری که هنوز نفوذ داشته و به آن استناد می شود (همان: ۱۳۱-۱۳۲). در کنار اینها، رایس، از دید خود، «مشکلات مرکزی»ِ مدل مریام را مشخص کرده و آنها را «به عنوان نقطه آغاز»ِ کار خود قرار داده است (کاسکف ۱۳۸۵: ۱۶۶).
وی توضیح می دهد که در سالهای بعد از ارائهی مدل مریام، کارکردهای این مدل بسیار به سمت «روندهای اجتماعی» سوق پیدا کردند و این امر موجبِ دورشدنِ اتنوموزیکولوژی از «ملاحظات تاریخی» شد (همان: ۱۳۵). به زعم رایس، پرسش محوریِ این مدل بدین مضمون است: «چگونه می توان به شکلی قانع کننده درباره ی رابطه ی موسیقی و دیگر رفتارهای انسانی سخن گفت[؟]» آنگونه که رایس شرح می دهد، در طول سالهای پیش از نگارش مقاله اش، قسمت زیادی از آثار در جستجوی پاسخ این سؤال بوده اند.
او عقیده دارد که پاسخ به این سؤال مستلزم اتحاد کامل میان رویکردهای انسان شناختی و موسیقی شناسی بود، اما بنا به تحلیل او، عدم توافق و بدبینی در دستیابی به اتحاد و یگانگیِ رویکردهای اخیر، مبنای کار نبودن مدل مریام در تحقیقات انسان شناسی موسیقی و نکوشیدن در کاربردی کردنِ آن سبب بروز وضعیتی «غریب» می شود. در جهت رفع این مشکلات، او بازسازی مدل اتنوموزیکولوژی را به عنوان راه حل پیشنهاد می کند (رایس ۱۳۸۴: ۱۳۴؛ ۱۳۸۵: ۱۸۸).
مضافاً مسأله ی دیگری که رایس به عنوان یک کاستی به حساب آورده که نیاز به تجدید نظر دارد، عبارت است از «منزوی سازی» و «تکی بودن»ِ دورنماهای سه رشته ی موسیقی شناسی، اتنوموزیکولوژی و موسیقی شناسی تاریخی و همچنین، «نادیده گرفتن» ِ دستاوردهای رشته های اخیر توسط یکدیگر.
در ارتباط با نظرات فوق، سیگر (۱۳۸۵: ۱۵۹) معتقد است که رایس براساس محتوای سه صفحه از آغاز کتاب مریام به ارائهای از مدل او پرداخته است و این مدل «بیش از حد ساده» گویای صورت کامل اندیشه ی مریام، پیچیدگی آن و شامل پیشنهادهای او برای پژوهش موسیقی نیست.
۱ نظر