هر هنرمندی پس از فراگیری تکنینک ها و مهارت های لازمه شروع می کند به باز آفرینی جهان از منظر خودش اما جهانی که او خلق می کند صرفاً متعلق به او نیست زیرا او با مخاطبینش در بسیاری از تجربیات حسی، مشترک است. پس او اگر سعی دارد اثری خلق کند که مطلقاً متعلق به خودش باشد باید تجربیات حسی را تا حد ممکن به یک سو نهاده و اثرش را تا حد ممکن با یاری گرفتن از دریافت های شهودی اش بسازد و این همان حد اعتلای هنر است.
آبستراسیون (۶) در هنر در واقع رسیدن به همین امضاء شخصی است که به اعتقاد شوپنهاور هنرمند باید به آ ن برسد اما موسیقی نه در حالت متعالی که در بدوی ترین شکل خود نیز به همینگونه ارائه می شود.
در موسیقی ما با نشانه های بصری و حتی سمعی سر و کار نداریم. این به این معناست که همه ی ما نسبت به مواد اولیه ی هنرهای تجسمی (نقطه،خط و حجم) دارای فهم تجربی هستیم اما بزرگترین آهنگسازان تاریخ بشر نیز نسبت به مثلاً نت فا هیچ احساس خوشایند یا نا خوشایندی نداشته اند بلکه ذهن همه ی ما نسبت به فواصل و کمپوزیسیون صداها دچار فهم شهودی می گردد و همینکه صدا های موسیقایی (نت ها) به فاصله یا به ترکیب برسند، یعنی اینکه ما با موسیقی مواجه شده ایم نه با مواد اولیه ی آن یعنی نت ها و این اعجاب هنر موسیقی است که با هیچیک از پدیده های ساخت بشر قابل مقایسه نیست. حالا دیگر تعجب نخواهیم کرد اگر بدانیم که بتهون* سمفونی شماره ی نه را در حالی نوشت که به طور کامل کر شده بود. تعجب نمی کنیم چرا که بتهون این سنفونی را صرفاً به یاری فهم شهودی خود نوشته است و شاید به همین دلیل است که برخی زیبایی شناسان این قطعه را نه تنها زیباترین اثر موسیقی تاریخ بشر بلکه آنرا با شکوه ترین اثر هنری ای دانسته اند که به دست انسان خلق گردیده است.
با روشن شدن فضای بی مرز موسیقی و سایر هنرهای انتزاعی در می یابیم که بیان مفاهیمی از قبیل زنانگی در اشکال متعالی هر هنری شاید از سوی هنرمند قابل درک باشد ولی درک آن از سوی مخاطب امکان پذیر نیست مگر آنکه مخاطب دقیقاً خالق اثر باشد!
پی نوشت
۶- مجرد گرایی در هنر به هنری اطلاق میشود که هیچ صورت یا شکل طبیعی در جهان در آن قابل شناسایی نیست و فقط از رنگ و فرمهای تمثیلی و غیر طبیعی برای بیان مفاهیم خود بهره میگیرد. این اصطلاح معمولاً درمقابل هنر فیگوراتیو استفاده میشود و در معنای وسیعش میتواند به هر نوع هنری اطلاق شود که اشیا و رخدادهای قابل شناخت را بازنمایی نمیکنند، ولی عموماً به آن گونه از آفرینشهای هنر مدرن اطلاق میگردد که از هر گونه تقلید طبیعت یا شبیهسازی آن، به مفهوم مرسوم آن در هنر اروپایی، روی میگردانند.
منابع
کاخهای فلسفه نوشته ویل دورانت
متافیزیک و فلسفه ی معاصر نوشته ریچارد اچ پاپکین و آوروم استرول
زیبایی شناسی نوشته جان هاسپرس
تاریخ اجتماعی هنر نوشته آرنولد هاوز
۱ نظر