هر صدای تولید شده از این کرات آسمانی، یک نت از هفت نت اصلی گام دیاتونیک و تجلی نظم و حرکت الهی بود که ترتیب زیر و بمی هر یک به دوری و نزدیکی و سبکی و سنگینی آنها بستگی داشت. برای مثال، زحل که دورترین سیاره به زمین بود، زیرترین صدا و ماه که نزدیک ترین کره به زمین بود، بم ترین صدا را تولید می کرد.
“فیثاغورث و پیروانش بر این باور بودند که هر موجودی دارای صدای خاصی است و تمام موجودات به صورت ازلی، با صدای خود به نیایش آفریدگار می پردازند. انسان از شنیدن چنین صدایی محروم است، زیرا روح او گرفتار تصورات باطل وجود مادی شده است. زمانی که انسان خود را از اسارت دنیای دو، که به حواس محدود است، آزاد کند، قادر به شنیدن موسیقی افلاک خواهد شد.” (رحمانیان، ۱۳۹۰: ۲۰)
افلاطون
یکی از تاثیرگذارترین فلاسفه در تاریخ فلسفه غرب تا امروز است. او یکی از پایه گذاران مکتب خرد گرایی در تفکرغرب است که با فاصله گرفتن از دنیای اسطوره و ایجادنوعی روش دیالکتیک متا فیزیکی، رویکرد اسطوره ای به هستی و پدیده های فردی و اجتماعی را ویران کرد. وی پایه گذار نهضتی شد که در آن استدلال و خرد، جایگزین الهام و اسطوره در درک هستی و پدیده های آن شدند.
به نظر او قدرت تاثیرگذاری هنر از جمله موسیقی هم تراز با سحر و جادوست که نتیجه آن فاصله گرفتن از عقلانیت و خردورزی است.
نظریات افلاطون در باب موسیقی
از جنبه ی علمی نظریه افلاطون در مورد موسیقی شبیه نظریه فیثاغورث بود و موسیقی کیهانی را از جنبه نظری و عملی آن پذیرفته بود. به نظر او موسیقی و نجوم از شاخه های دانشی هستند که با هم برادرند و دو وجه یک علم هستند.
افلاطون در کتاب جمهور اشاره کرده است که تحقیقات نظری در مورد صداها کامل نیست و نیازمند مشاهدات عینی است. او فیثاغورث و پیروانش را کاملا” غرق در نظریات علمی میدانست که به جنبه های عملی آن بی توجه بودند.
از نظر افلاطون آنها به مسائل اساسی نمی پرداختند و بیشتر در پی یافتن تناسب عددی اجزاء آهنگ ها و نتها بودند.
هارمونی هستی و هارمونی موسیقی
در کتاب تیمائوس، افلاطون هارمونی موجود در موسیقی و هارمونی موجود در هستی را از طریق نظریه اعداد با هم مرتبط ساخته است. در این فرضیه یک گام موسیقی وجود دارد که از نسبت های اعداد به وجود آمده است،خود اعداد نیز مشتق شده از واقعیات اصلی و غایس هستی محسوب می شوند.
نت های این گام، پایه های هارمونی هستی را تشکیل می دهند. به عبارتی همچنان که اصوات موسیقایی با نسبت های عددی از هم متمایز می شوند، عناصر تشکیل دهنده هستی نیز از طریق تناسب عددی از یکدیگر تفکیک می شوند.
در این فرضیه موسیقی این جهانی یا همان موسیقی که انسان ها آن را تولید می کنند، در سطح پایین تری از موسیقی افلاک و هارمونی کیهانی قرار دارد. (عالم مُثُل و عالم حقیقت) اما انسان قادر به شنیدن موسیقی افلاک است زیرا از زمان تولد، ریتم ها و ملودی ها، منعکس کننده نظم کلی هستی هستند و به صورت های گوناگون تجلی می یابند.
غایت هستی