لطیفه گستاخانه ای که در سی سال اخیر بارها نقل شده، یعنی اینکه معماری موسیقی منجمد است، صرفا نتیجه احساس این شباهت است. رد این لطیفه را می توان تا گوته دنبال کرد چون، براساس گفتگوهای اکرمان، جلد دوم، صفحه ۸۸، گوته گفته است: “میان اوراق ام برگه ای پیدا کردم که بر رویش نوشته بودم معماری موسیقی منجمد است و حقیقتا حرف بی ربطی هم نیست؛ حال و هوایی که معماری به وجود می آورد شبیه تاثیر موسیقی است.”
احتمالا گوته این جمله را خیلی پیشتر در گفت و گویی به زبان آورده و خب، همه می دانیم که همواره عده ای بودند که هرچه را گوته دور می انداخت جمع می کردند تا بعدا با آن به دیگران فخر بفروشند. حالا، از جمله گوته که بگذریم، شباهت میان موسیقی و معماری که من به تنها زمینه آن، یعنی شباهت ریتم با تقارن اشاره کردم، تنها به صورت ظاهر تعمیم می یابد و به هیچ رو به ماهیت درونی دو هنر که به شدت متفاوت است راه نمی یابد.
در واقع مضحک است که بخواهیم محدودترین و ضعیف ترین همه هنرها را از جهات اصلی در جایگاهی برابر با وسیع ترین و اثر گذارترین هنر قرار دهیم. اگر بخواهیم این شباهت را بهتر نشان دهیم می توانیم بگوییم که وقتیکه موسیقی، با میل ناگهانی به استقلال روبرو می شود و اگر بشود گفت، از فرصت یک مکث کوتاه استفاده می کند، تا خود را از زیر سلطه ریتم رها کند و آزادانه در یک کادنتسای پر زرق و برق جولان بدهد، چنین قطعه موسیقی ای، بدون ریتم، شبیه ویرانه عاری از تقارن است. بنابراین با زبان گستاخانه آن لطیفه، می توان چنین ویرانه ای را یک کادنتسای منجمد نامید.
پس از این بحث در خصوص ریتم، حال باید نشان دهیم که ماهیت حقیقی ملودی چگونه شامل تنازع و توافق دائما تکرار شونده عامل ریتمیک آن با عامل هارمونیک اش است. همچنان که واحد زمان فرض عامل ریتمیک آن است، نت پایه نیز فرض عامل هارمونیک است و این عامل عبارت است از دور شدن از این نت و چرخیدن در میان نت های گام، تا اینکه با دورهای کوتاه یا بلند، به درجه ای هارمونیک و اغلب به نمایان یا زیر نمایان برسد که رضایت ناقصی به آن می دهد.
اما بعد مسیری به همان درازی برای بازگشت آن به نت پایه به دنبال می آید، که همراه با آن رضایت کامل پدیدار می شود. اما این دو حرکت باید به طریقی رخ دهند که رسیدن به درجه مذکور و یافتن مجدد نت پایه با نقطه های زمانی مطلوب مشخص در ریتم مطابق شود، وگرنه ملودی از ریتم می افتد.
بنابراین، درست همانطور که رشته هارمونیک اصوات نیازمند نت های مشخصی است، یعنی ابتدا تونیک، بعد نمایان و الی آخر، ریتم نیز به نوبه خود نیازمند نقطه های زمانی مشخص، میزان های شماره گذاری شده مشخص و بخش های بخصوصی از این میزان ها است که ضرب های سنگین یا صحیح یا بخش های موکد میزان نامیده می شوند و نقطه مقابل ضرب های سبک یا ناصحیح، یا بخش های غیر موکد میزان اند. تنازع آن دو عامل اصلی عبارت از این وضعیت است که با برآورده شدن نیاز به یکی، نیاز به دیگری برطرف نشود. اما توافق عبارت است از اینکه هر دو همزمان و بلافاصله برآورده شوند. لذا سرگردانی رشته نت ها، تا رسیدن به یک درجه کمابیش هارمونیک، تنها باید پس تعداد مشخصی میزان و در یک بخش صحیح میزان به این درجه برسد که در نتیجه این بخش می شود یک نقطه سکون مشخص برای آن.
۱ نظر