نویسنده در فصل سوم، «اجرا؛ بداهه حفظ اثر» گام بعدی را برمیدارد؛ اگر اثر متمایز از نتنوشت/اجرایش و مصون از تاثیر آنها نیست، چه چیزی فاصلهپیشپنداشته میان آنها را باید پر کند؟ برای پاسخ، علاقهمندی و پیشینه فیلسوف بهعنوان پیانیست جزء و بینشی که از آن کسب کرده، سکوی پرش میشود و «بداهه» -که در فصلهای قبل به آن پرداخته بود- را در مقام پرکننده شکاف هستیشناختی یادشده مینشاند. همین فصل و بخشهایی از فصل اول اولین بزنگاه خوانش دور از مقصود کتاب و چشم اسفندیار آن است. زیرا کتاب بهویژه از لحاظ موسیقیشناختی در مقایسه با مطالعات پیشرو در این زمینه (چه در مبداء چه اینجا) چیزی ندارد که بر بینش ما بیفزاید و خواندن احتمالی آن از این زاویه مصداق بارز مصادره به مطلوب است.
با اینحال با وارد کردن بداهه به عمل موسیقایی مولف گام مبدعانهای را که پیش از این برداشته بود کامل میکند. او بداهه را نه بهعنوان بررسی فلسفی یک سنت ذاتا براساس بداهه (مثل خود جز یا… ) که همچنین بهعنوان بخشی از فلسفیدن درباره موسیقیای بهکار میگیرد که روندهای بداهه معمولا بسیار دور از آن انگاشته میشود.
با این تمهیدات میتوان پرسش هستیشناختی را کامل کرده و پرسید اگر اثر موسیقی آن نیست که فیلسوفان دیگرگفتهاند پس چیست؟
فصل چهارم، «محصول در بطن عمل» در حقیقت به دنبال همین است. اثر با فرآیندی از بداههها نشوونما میکند و این نشوونمایش هرگز متوقف نمیشود. اجراها دیگر مصداقهای تعیینیافته یک ابژه فراتاریخی متافیزیکی نیستند بلکه برافزودههایی بر یک هسته اولیهاند که اثر را از بازآفرینی مستمر پدیدار میکنند.
درست در همینجا (به دلایلی که در این نوشتار نمیگنجد) کار «بنسن» ناکام میماند و شکاف برخلاف رای او در جای دیگری پنهان میشود. چهار گام نخست که آمد گام پنجم ناگزیر است. هر پژوهش هستیشناختیای که اثر موسیقایی را هستی تاریخی پویا بشمارد ناگزیر با مساله چگونگی پایداری هویت درعین پویایی روبهرو میشود. ناگزیر است پاسخ دهد که مرز این نشوونما کجاست؟
نویسنده برای این هم در فصل پنجم، «رفتار موسیقایی با دیگران»، پاسخی دارد. او در این فصل که مجزا از باقی کتاب هم میتوان شمردش، بر پایه آموختهها و پیشینه الهیاتش و وامی از «هایدگر» و با استفاده از اصطلاحاتی چون «موهبت»، «دیگری» و «حق» (که البته هیچکدام به معنای مرسوم مذهبی ما استفاده نشدهاند) نوعی اخلاقیات یا نوعی فلسفه اخلاقی را نگهبان آستانه میکند.
بدینسان حق مطلق آهنگساز و حقوق اندک اجراگر و شنونده، به پرسش مداوم و کاوش مستمر اجراگر درباره «حق دیگری»، آهنگساز یا شنونده و جایگاهش دربرابر «حق خود» برای دگرگونساختن، بدل میشود، زیرا «موهبت» چنین مسئولیتی در موسیقی اعطا شده و این درست همان پاره کتاب است که بهرغم آماده نبودن زمینههای فلسفی میتواند در پیوسته با مسائل موسیقایی در ایران مبدا اندیشهورزی و سرآغاز پرسش شود.
روزنامه فرهیختگان
۱ نظر